ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



به نفع ما نبود پرکشیدن

به نفع ما نبود پر کشیدن به ما کشیدگیّ پر نیامد

برای بدرقه –پس از شکستن- به جز لجاجت خطر نیامد

سر بریده مانده بود و دره! رسیده ام به قله تا بمیرم

شب ادامه دار ِ تا ابد شب! شبی که کم نشد که سر نیامد

 

 

 

به نفع ما نبود پرکشیدن پرنده با بهار تا نمی کرد

سوار را ندیده سر بریدند غبار با سوار تا نمی کرد

کجاست آن ستاره ی دل آشوب؟ که گفته بود شب،ضرر ندارد

که مشت ِ ماه ِ با ستاره های ِ شب ِ ادامه دار تا نمی کرد!

 

 

 

رَحِم اجاره کرد سایه تا بعد تمام راه نطفه را ببندد

مسیر را به سمت دره پیچاند که اشتباه، نطفه را ببندد

به نیت دخول، جاده را بست اشاره ی به کوه را بلد شد

نشست پشت ابر تا که شاید دوباره ماه نطفه را ببندد

 

 

برای رنج ابرها دلم سوخت که درد زایمانشان عبث بود

شب ادامه دار بی سر و ته! شبی که آرزوی مرگ، بس بود!

نه حوض مانده بود و عکس ماهی نه ماه مانده بود تا بزاید

خبر رسید و شانه ها شکستند: که تا سقوط ابر، یک نَفَس بود!

 

 

 

بلندتر شدم که پا بگیرم زبان سایه رفت در دهانم

اشاره کرد: هیس! حرف کافی ست! تمام شد جسارت بیانم

کدام لکه ی ندیده آب است؟ کدام لکه وحشت سراب است؟

چقدر تشنه بود دستم اما  شکسته بود خواب استکانم!

 

 

 

گذشته آب از سر بریده هوار روزگار را شنیدیم

بلندتر شدیم تا بخندیم  که هق هق بهار را شنیدیم

به نفع ما نبود پرکشیدن همین که خواستیم پا بگیریم

همین که بال هایمان به هم خورد صدای انفجار را شنیدیم!

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1395/1/10 در ساعت : 10:16:12   |  تعداد مشاهده این شعر :  584


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

شبنم فرضی زاده
1396/5/10 در ساعت : 19:27:44
درود برشما
بازدید امروز : 36,166 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,994,766
logo-samandehi