« ای آن ! چه صدایت بزنم ؟» نام تو عشق است
من کفتر چاهی توام ، بام تو عشق است
شوری ، به دل غم زده خانه خرابم!
گهگاه دلارام منی نام تو عشق است
دل با شرر و شور تو شد واله و شیدا
چون باده نابی زتو و جام تو عشق است
اینگونه به آتش زده ای دفتر دل را
آسوده ام اینگونه که آرام تو عشق است
چون در قفس چشم تو پرواز توان کرد؟!
بند است دلم بر دل تو دام تو عشق است
زخمیست به جانم که توان داده قلم را
دردیست نهانی که دلارام تو عشق است
جان با غم چشمان تو تا اوج غزل رفت
ناکام بود ، حس غزل ،کام تو عشق است
زهرا علی بابایی