کم آوردم ببین کم درحضورچشمهای تو
کم آورده است عالم درحضورچشمهای تو
توزیبایی چنان کزدیدنت دلهابه شوق آید
نماید سجده آدم در حضور چشمهای تو
نمک پاشـَدنگاهت زخمهای کهنه ی دل را
بیابد نیزمرهم درحضورچشمهای تو
اگرمی دیدسِحرچشم توابلیس می آورد
به پیشت سجده آن دم درحضورچشمهای تو
چنان ازمهرسرشارندچشمانت به باغ عشق
که از دل میرودغم درحضورچشمهای تو
ملایک،جن وانس ازلطف دیدارشمابی شک
به رقص آیندباهم درحضورچشمهای تو