ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



رودخانه پلمپ شد

رودخانه پلمپ شد
ازسیاست چقدر بیزارم بی پدر مادر است وسرراهی
مثل روباه قصه ها مکار لیز ولغزنده مار یا ماهی
چون طنابی پرازگره مانده زیردندان تیزبعضی ها
هیج کس فکربازکردن نیست فصلی ونوبرانه و گاهی
از شک وکینه وحسد لبریز پشت پا می زند به منطق ها
مردم مانده در دو راهی را می کند سوی دره ها راهی
خوشی و خرمی و اسایش سربریده به شهر ویلانند
زندگیِ بدون وحشت وترس مانده انجا میان درگاهی
جنگل از رد پای قانون پاک شسته ورفته است بی تردید
میشود رفت و دل به دریازد بی صدا مثل کفتر چاهی
قبل پنجاه وهفت ازسرما دستهامان پرازترک میشد
سرخی خون وترکه های انار شاهد ماست دفتر کاهی
بعد پنجاه وهفت هم خوردیم سیلی از اشنا وبیگانه
ترکه ها رنگشان عوض میشد درد دارد همیشه اگاهی
پوستین ها عجیب مد شده است توبه ی گرگ هم که معلوم است
 مارها را ببین سرشانه  در وفور دروغ و خود خواهی
 به خدا گفته اند با ما باش به وطن گفته اند رسوا باش
رود خانه پلمپ شد اما به  زمین گفته اند  شو راهی
 
 
 
 
 

کلمات کلیدی این مطلب :  سیاست ، مکار ، تیز ، وحشت ، قانون ، اسایش ، خون ، جنگل ، ،

موضوعات :  اجتماعی ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1394/12/1 در ساعت : 15:12:50   |  تعداد مشاهده این شعر :  770


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 12,950 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,971,550
logo-samandehi