درود...............و مرحبا
جابر ترمک
1394/11/24 در ساعت : 17:35:17
استاد جعفری عزیز و گرانقدر
از لطف و بزرگواری تان سپاسگزارم
این روزها دیگر دلم مال کسی نیست
حتا خیالم تحت اشغال کسی نیست
تنهای تنها در غزل ها غرق عرقم
احساس من دیگر به دنبال کسی نیست
حتا دلم پرواز را از یاد برده
دنیای من زیر پرو بال کسی نیست
باران نبار امشب سکوتم خیس خیس است
روی سر احساس من شال کسی نیست
رودم به دریا می روم تا زنده هستم
هرچند راهم روبه گودال کسی نیست
تا موج های غم به ساحل میزند مشت
دریا اسیر ذهن سیال کسی نیست
جابر ترمک
|
|
سلام درودتان جناب ترمک عزیز غزل ز یبا و د لنشینی است دستمریزاد .. پایدار باشیدو رستگار ان شاء الله .. ❄««::>❄<::»»»»::>❄<::««::>❄ تو ای بهانۀ دریا ترین ترنُّم موج بخوان که در نفس تو غزل شماره کنم ❄««::>❄<::»»»»::>❄<::««::>❄
جابر ترمک
1394/11/24 در ساعت : 17:33:0
درود و عرض ادب و احترام
شاگردی بیش نیستم در پیشگاه شما بزرگواران
بغض هایم را اگر انبوه آهی می شکست
شانه ام در زیر اشک صبحگاهی می شکست
شاخ سبزم از هراس داس های باغبان
دائمن با تند باد اشتباهی می شکست
طعم یک لبخند صاف و ساده ات در هر غروب
شیشه ی عمر نفس های سیاهی می شکست
کاش می دیدی که تیر بغض صیادان عشق
با چه رویی بال مرغ بی گناهی می شکست
هر غزل از ابتدا با من تبانی کرده بود
((باید این آئینه را برق نگاهی می شکست))
جابر ترمک
|
|
درود جناب آقای ترمک در پناه خداوند خوبی ها مستدام باشید.
جابر ترمک
1394/11/25 در ساعت : 19:29:44
درود و عرض ادب
سپاسمندم از لطف شما
قلبم برای دیدن تو خوب می زند
این روزها که پلک تو مطلوب می زند
درد فراق و دوری تو در خیال من
هرشب به پشت بودن من چوب می زند
آنقدر خسته ام که خیابان شعر من
دم از نفاق و فتنه و آشوب می زند
یوسف بیا که درتن کنعان بغض هام
درد فراق طعنه به یعقوب می زند
داود چشم های تو در آسمان شوق
از ابتدای این غزلم خوب می زند
جابر ترمک
|
|
ارادتمندم استاد نازنين دستمريزاد
جابر ترمک
1394/11/25 در ساعت : 19:30:57
درود و عرض ادب استاد
گرامی
سپاس
روزی که می رفتی دلم را با خودت بردی
انگار در من بارها سوگند می خوزدی
سوگند می خوردی که در آغوش ابریشم
هرگز مرا یک لحظه هم حتا نیازردی
از چشم هایت می توان فهمید عصیان را
وقتی که پای گریه ام صدبار می مردی
جریان من با صخره ها یک عمر دلتنگی ست
این بازی جانانه را این بار هم بردی
از ابتدا من باورم شد سرنوشتم را
روزی که می رفتی دلم را با خودت بردی
جابر ترمک
|
|
تو آمدی و غزل را بهانه آوردی که آسمان غزل را پر از ستاره کنم ببخش حال غزلهای من کمی ابریست روا مدار که از عشق تو کناره کنم سلام و درود بر استاد ترمك عاليست ..... واژگاني كه سروديد غزل در غزل است
جابر ترمک
1394/11/24 در ساعت : 17:34:4
درود و عرض ادب
سپاسگزارم از لطف و بزرگواری تان برادرم
وقتی دل تو پای کسی سوخته باشد
باید غزل عشق تو افروخته باشد
یک عمر فقط پشت نگاهی بنشینی
چشمان تو بر پنجره ای دوخته باشد
از خود بگریزی و پرستو شب کوچش
بغض غزلش را به تو آموخته باشد
سخت است به پایان برسد عمر گرامی
اما دل تو فاجعه اندوخته باشد
من سوختم و سوختم و سوختم از عشق
حاشا که دل غمزده ای سوخته باشد
حالا غزلم نذر نگاهی که در این شهر
هرگز دل من را به تو نفروخته باشد
جابر ترمک
|
|
درود بر شما استاد ترمک عزیز واقعا غزلیاتتان ستودنی و زیباست موفق باشین
جابر ترمک
1394/11/25 در ساعت : 19:28:56
درود و عرض ادب و احترام
از لطف و بزرگواری تان سپاسگزارم
اگر صدبار بی پروا بگویی دوستت دارم
عزیزم من بدون گفتگویی دوستت دارم
پرستوی خیالم هستی و من لای موهایت
بدون هیچ گونه جستجویی دوستت دارم
غرل بانوی موج واژه های آسمانی تو
تو خود آهوی دشت آرزویی دوستت دارم
الفبای نگاهم را بخوان در هر غزل بانو
من دیوانه پای هر سبویی دوستت دارم
شبیه شبنمی بر گونه ات هر صبح می لغزم
شبیه حرکت هر تار مویی دوستت دارم
جابر ترمک
|
|