ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



من سوختم و سوختم و سوختم از عشق

وقتی دل تو پای کسی ســـــــوخته باشد
باید غزل عشــــــــــــــق تو افروخته باشد

یک عمر فقـــــــــط پشت نگاهی بنشینی 
چشمان تو بر پنجــــــــــره ای دوخته باشد

 

 

از خود بگریزی و پرستـــــــــو شب کوچش 
بغض غزلش را به تو آموختـــــــــــــه باشد

سخت است به پایان برسد عمـــــر گرامی 
اما دل تو فاجعـــــــــــــــــــه اندوخته باشد

من سوختم و سوختم و سوختم از عشق 
حاشا که دل غمزده ای ســـــــوخته باشد

حالا غزلـــــــــم نذر نگاهی که در این شهر 
هرگز دل مـــــــــــن را به تو نفروخته باشد

جابر ترمک

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1394/11/20 در ساعت : 23:53:34   |  تعداد مشاهده این شعر :  2049


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نام ارسال کننده :  فواد شجا ع الدینی     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
یک عمر فقـــــــــط پشت نگاهی بنشینی چشمان تو بر پنجــــــــــره ای دوخته باشد از خود بگریزی و پرستـــــــــو شب کوچش بغض غزلش را به تو آموختـــــــــــــه باشد با سلام و عرض ادب و احترام ، خدمت استاد ترمک گرامی بسیار زیبا و دلنشین و تاثیر گذار است موفق باشید
محمدرضا جعفری
1394/11/21 در ساعت : 2:25:8
درود بر استاد ترمک گرامی.........بسیار زیباست.
از خود بگریزی و پرستـــــــــو شب کوچش
بغض غزلش را به تو آموختـــــــــــــه باشد
جابر ترمک
1394/11/21 در ساعت : 19:26:0
درود و عرض ادب و احترام
از لطف و بزرگواری تان سپاسمندم
تقدیم نگاه همیشگی تان بداهه
این روزها دیگر دلم مال کسی نیست
حتا خیالم تحت اشغال کسی نیست
تنهای تنها در غزل ها غرق عرقم
احساس من دیگر به دنبال کسی نیست
حتا دلم پرواز را از یاد برده
دنیای من زیر پرو بال کسی نیست
باران نبار امشب سکوتم خیس خیس است
روی سر احساس من شال کسی نیست
رودم به دریا می روم تا زنده هستم
هرچند راهم روبه گودال کسی نیست
تا موج های غم به ساحل میزند مشت
دریا اسیر ذهن سیال کسی نیست
جابر ترمک
صمد ذیفر
1394/11/22 در ساعت : 18:44:41
زیبا غزلی را که سروده است جابر
باید که کلامی به من آموخته باشد
سلام
درودتان جناب ترمک عزیز
سروده زیبا ، زیبا بر دل نشست ..
دستمنریزاد ... پایدار باشید و رستگار
ان شاء الله
جابر ترمک
1394/11/22 در ساعت : 22:24:36
درود و عرض ادب و احترام
از لطف شما سپاسگزارم
تقدیم شما بداهه
روزی که می رفتی دلم را با خودت بردی
انگار در من بارها سوگند می خوزدی
سوگند می خوردی که در آغوش ابریشم
هرگز مرا یک لحظه هم حتا نیازردی
از چشم هایت می توان فهمید عصیان را
وقتی که پای گریه ام صدبار می مردی
جریان من با صخره ها یک عمر دلتنگی ست
این بازی جانانه را این بار هم بردی
از ابتدا من باورم شد سرنوشتم را
روزی که می رفتی دلم را با خودت بردی
جابر ترمک
مهدی محمدطاهری
1394/11/22 در ساعت : 21:33:34
باید غزل عشــــــــــــــق تو افروخته باشد
تا باد چنین بادا.
جابر ترمک
1394/11/22 در ساعت : 22:27:38
درود و عرض ادب و احترام برادر گرامی ام
سپاس
تقدیم نگاه خوبتان بداهه
چند روزی می شود هر چیز باور می کنم
عشق را هم انزجـــــــار آمیز باور می کنم
بلخ تا قونیــــــــــــــه و شیراز و نیشابور را
مثل مولانا فقــــــــــــط تبریز باور می کنم
تا بهار سال دیگر می شمــــــارم خویش را
زندگی را آخــــــــــــــر پائیز باور می کنم
بس که از دنیا و آدم هـــــــــا ستم دیدم فقط
محتسب ها ی جهـــــان را تیز باور می کنم
عشق یعنی یک غزل در اوج یک دنیا سکوت
چون تو باور می کنی مــــن نیز باور می کنم
خواستم باور کنم دریا فقـــــــط چشمان توست
من تو را ، دریا ! فقـــــط لبریز باور می کنم
جابر ترمک
حسین غریب
1394/11/21 در ساعت : 8:52:1
حالا غزلـــــــــم نذر نگاهی که در این شهر
هرگز دل مـــــــــــن را به تو نفروخته باشد


سلام
آفرين بر استاد ترمك
جابر ترمک
1394/11/21 در ساعت : 19:27:24
درود و عرض ادب و احترام
از لطف و بزرگواری تان سپاسگزارم جناب غریب ارجمند
قبیله ام به دروغ از تو کوه می سازد
چنانکه اشک تو از غم گروه می سازد
تو خود تجسم تاریخ عاشقان هستی
بعید نیست که چشمت شکوه می سازد
نسیم روی تو وقتی بهانه می گیرد
ترانه را تب طوفان نوح می سازد
نگاه خسته ی من در هوای خنده ی تو
همیشه ازلب پاک تو روح می سازد
تو بی بهانه ترین بیت های یک غزلی
قبیله ام به دروغ از تو کوه می سازد
جابر ترمک
بازدید امروز : 2,679 | بازدید دیروز : 8,622 | بازدید کل : 123,327,810
logo-samandehi