ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



یک شب مرا بگیر در آغوشت

آه ای صدای زندانی!

ای آخرین صدای صداها!

 (فروغ)

 

 

 

شب های عشقبازی با رویا در لحظه های خسته ی پایانی

شب های گریه کردن بی وقفه با چشم های اشرف گیلانی
شب های ...یاد بغض تو می افتم خونابه را بنوش و خلاصم کن

آسوده باش زیر سرت خیس است آه ای صدای خسته  ی زندانی!

 

 

 

می شد کنار بغض تو بنشینم یک لحظه بی خیال، خودم باشم

لبریزو لب به لب شده از شادی سرشار شور و حال، خودم باشم

از زوزه های این همه می ترسم ای وحشیان رد شده از "بودن"

کاری بکن –اگرچه عبث باشد- در لحظه ی زوال، خودم باشم

 

 

 

خون می چکد نه! این چه خیالی بود فوّاره می زند همه جا خونی ست

آه ای صدای خسته ی زندانی! زخم گلوی هرچه صدا خونی ست

چیزی شبیه پنجره جا مانده بر خالی لجاجت این دیوار

دست مرا بگیر و خلاصم کن وقتی که دست بسته ی ما خونی ست

 

 

غم رخنه می کند همه جا ای وای! ما راویان رنج جهان بودیم

عادت نکرده ایم به خندیدن ما دردهای سخت نهان بودیم

دنیای قتل و غارت و خونریزی ست غرق تفنگ و خنجر و خون بازی!

وقتی که مرگ، روی جهان پاشید دردا به حالمان! که جوان بودیم

 

 

 

در کسوت ستاره طلوعیدن از کرم بینوا که زرنگی نیست

باید شتاب کرد به پیوستن وقت سکون و هیچ درنگی نیست

این وحشیان رد شده از "بودن" دارند می رسند، نمی بینی؟!

باید پرید در دل تاریکی بالاتر از سیاه که رنگی نیست!

 

 

 

آی ای صدای خسته ی زندانی! ای واژه ها اسیر در آغوشت!

راهی به سوی نور مرا با توست لبخند دور و دیر در آغوشت!

می شد که تووی باد رها باشیم یا ساده تر شویم فنا باشیم

ما بغض های مشترکی هستیم یک شب مرا بگیر در آغوشت...

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1394/11/10 در ساعت : 15:41:29   |  تعداد مشاهده این شعر :  784


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مصطفی پورکریمی
1394/11/11 در ساعت : 0:1:10
سلام خانم گیلانی بزرگوار
مثل همان صدای زندانی .... تو در تو مرموز و تآمل انگیز بود
موفق باشید
آرزو نوری
1394/11/14 در ساعت : 9:2:23
ما راویان رنج جهان بودیم....
بازدید امروز : 22,898 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,187,209
logo-samandehi