مفتی خواب / غزلی از مجموعه غزل در دست انتشارم به نام «زبور حیرت» ... انتشارات پرنیان خیال
مفتیِ خواب
وه! نادرهباغی که بجز خار ندارد
جز غنچهی در خویش گرفتار ندارد
دیگر خبری نیست از آیینهفروشان
انگار کسی غیرتِ دیدار ندارد
بیهوده در اندیشهی زنجیر مقیمند
این باغ که در دارد و دیوار ندارد!
مسمومِ چه رنگ است که جز چشمِ عقابان
کس حیرت از انبوهیِ مُردار ندارد؟
بیواهمهای جمله گرانخوابِ یقینند
تردید متاعی است که بازار ندارد
اوضاعِ غریبیست که این ظلمتِ دیجور
یک چشمِ نمکسودهی بیدار ندارد
«شیوا»! نفست مُفتیِ خواب است مبادا!
سرد است سخن، لذّتِ تکرار ندارد
محمدعلی شیوا
تاریخ ارسال :
1394/11/1 در ساعت : 18:30:43
| تعداد مشاهده این شعر :
595
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.