آن شب چه زیبا بود گفتی دوستت دارم
تصمیم کبری بود گفتی دوستت دارم
در کوچه باغ عشق زیر بیدمجنونی
هنگامه برپا بود گفتی دوستت دارم
درخواب می دیدم ،ولی نه ،گاه بیداری
مانند رؤیا بود گفتی دوستت دارم
از اشتیاق عاشقی، پُر،چشمهای تو
غرق تمنا بود گفتی دوستت دارم
در قایق شیدایی ودر شرجی احساس
بر موج دریا بود گفتی دوستت دارم
توبودی ومن بودم ودیگرکه؟...می خواندی
و عشق آنجا بود گفتی دوستت دارم
حس کرده بودم که خدای عشق هم آنجا
آن لحظه با ما بود گفتی دوستت دارم
حس قشنگی داشت آغوشت دراق-یا-نوس
- یا در ثریا بود گفتی دوستت دارم
فارغ زهرقیدی دلت راهدیه می کردی
بی هیچ اما بود گفتی دوستت دارم
چون یوسف ام می خواندی ودرچشمهای تو
مهر زلیخا بود گفتی دوستت دارم
بر دفتر سرخ و سپید گونه های تو
امضای لبهابود گفتی دوستت دارم
من گفته ام عشق منی تاهستم وهستی
حرف توتنها بود،گفتی:«دوستت دارم»