ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



هم قطار

ای همنفس ، از  اولّین ســنگر،  تا آخرین خط پدافندی
یکبار دیگر عِطر بودن را در جان باورها پراکندی
 
من خوب یادم هست آنشب را در ایستگاه آخر دیدار
گفتی که کوله پشتی خود را داری به شوق وصل می بندی
 
دیدی زمین جای کبوتر نیست،پرواز شد اوج تمنایت
رفتی و تکه تکه جانم را ، از لایه لایه زخم آکندی
 
دیر آمده بودیم اما زود بر آن نگاه ساده دل بستیم
ای هم قطار عرصه های رزم ،هر چند از ما زود دل کندی
 
آرام رفت و توی مه گم شد تا آخرین واگن قطار امّا
تو همچنان تا آخر این راه گفتی به عهد خویش پابندی
 
انگار می دانستی از امشب جز آسمان اوج رهایت نیست
می شد درون چشمهایت دید، اشک رضایت ،برق خرسندی
 
تو رفتی وامشب سکوتم را این هق هق وامانده پُر کرده است
آخر بگو این شرط انصاف است من اشک می ریزم ،تو می خندی
 
دیروز اگر لبریز از تردید ،امروز دیگر شک ندارم تو
در اقتدار و باور و ایمان ،راسخ تر از کوه دماوندی
 
رفتی ولیکن تا ابد جاریست روح تو در اعماق باورها

من ماندم و آن کهنه بغضی که سر وا کند  باتو هراز چندی

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  ادب و مقاومت ،

   تاریخ ارسال  :   1394/9/24 در ساعت : 15:9:56   |  تعداد مشاهده این شعر :  603


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

اکرم بهرامچی
1394/9/26 در ساعت : 19:52:43
خیلی دلچسب سرودید و مانا/دست مریزاد ....درود
حسین وفا
1394/9/26 در ساعت : 10:4:34
رفتی ولیکن تا ابد جاریست روح تو در اعماق باورها
من ماندم و آن کهنه بغضی که سر وا کند باتو هراز چندی
////
بسیار زیبا بود .
در پناه مهر الهی
محمدرضا جعفری
1394/9/25 در ساعت : 13:16:25
درود..
دیدی زمین جای کبوتر نیست،پرواز شد اوج تمنایت
بازدید امروز : 8,284 | بازدید دیروز : 19,744 | بازدید کل : 126,333,192
logo-samandehi