http://artgolestan.ir/Default.aspx?page=8487§ion=newlistItem&mid=41020&pid=112645&ln=fa
صدایم کن ای عشق از پشت دیوارها
منم خسته از عادت خشک تکرارها
صدایم کن ای عشق با لهجه چلچله
رها کن مرا در ستیغ سپیدارها
منم یادگار تباری که با درد زیست
و گل کرده زخم اساطیریام بارها
منم آی تندیس خونی که مظلوم ریخت
منم زخمی تیغ وحشی تاتارها
از آن دم که بغضی کهن در گلویم شکست
دل خستهام مانده در زیر آوارها
من از جرئت پرگشودن همیشه پرم
صدایم کن ای عشق از پشت دیوارها
برایم بخوان آسمانیترینم!
که خسته از آوازهای زمینم
به من بال آنجا رسیدن عطا کن
مدد کن که دیریست اینجا نشینم
کسی جز خودم آشنا نیست با من
غریبهترین مرد این سرزمینم
چو آیینه با هر که روراست بودم
به من ضربه زد، سنگ شد همنشینم
و آن قدر شب دیدم اینجا و آنجا
که تاریک شد چشم خورشیدبینم
صدایی در این خاک، باب دلم نیست
برایم بخوان آسمانیترینم!
با نیت مسموم، نشسته به کمین، تیغ
امروز چه شقالقمری میکند این تیغ
امروز که تاریکترین روز جهان است
تقدیر، نشاندهست به چشمان زمین، تیغ
این سر، نه زمینیست، که در سایه عرش است
شرمی کن و بر بال ملائک منشین تیغ!
از حنجره کفر زمان هلهله برخاست
وقتی که فرود آمد بر تارک دین، تیغ
شد سرخترین خاطره، آن مردترین مرد
با زردترین ضربت نامردترین تیغ