سلام و عرض ادب برادرم
مثنوی زیبایی سرودید.
اگر اجازه دهید عرائضی تقدیم کنم:
اول اینکه ناتمام گذاشتن سخن یکی از شگردهایی است که امروزه در اشعار رواج یافته.اما در این باره باید به این نکته توجه داشت که وقتی این مسأله زیبا می شود و در جان مخاطب می نشیند که با توجه به مضمون کلی شعر یا بیت ، مخاطب بتواند بقیه اش را حدس بزند.
برای مثال فرمودید:
سی سال جنگیدیم حقانیت ما را ... ؟
حقانیت ما را زیر سؤال بردند؟
حقانیت ما را کتمان کردند؟
حقانیت ما را ناحق جلوه دادند؟
حقانیت ما را فهمیدند و بها ندادند؟
حقانیت ما را ...
یا نگذار بر نای ابوذر گل بگیرند و ؟
یا معنی ندارد کودکان کار وقتی که ؟
یا سی سال جان کندیم تا این اقلاب امروز؟
و قس علی هذا
همچنین روانی موجود در شعر در مصاریعی از دست رفت:
امّا چه با پامالي خون برادر كرد !؟
برگردان:اما با پامالی خون برادر چه (می توان) کرد؟
یا
مردم دلی از عدل نابت سیر می خواهند
برگردان:مردم از عدل نابت دلی سیر می خواهند.
همچنین ارتباط معنایی در ابیاتی کم است.
ظاهراً ابیات دوازده و سیزده موقوف المعانی هستند.در بیت سیزدهم پس از سه مصراع زمینه چینی با استفاده از درخت و باغبان و تبر ، ناگهان صحبت آتش کف دست عقیل و تلمیح به عدل محوری حضرت علی شد.
یا ارتباط افقی در بیت شانزدهم!
در این شعر ابیات موفق و دلنشینی مثل بیت چهاردهم،هفدهم و ... وجود دارد.
اطاله کلامم را عفو بفرمایید.
مؤید باشید.