سوختی پنهان مگر شادی نبینی در رقیب
گشته ای ویرا ن که آ بادی نبینی در رقیب
تا شنیدی دل به مهر دیگری دارد گل ات
پَر پرَش کردی که دامادی نبینی در رقیب
حیله کردی دام افکندی به راهش ای عجب
گر چه هرگز فکر شیادی نبینی در رقیب
زشت می دیدی فضای شهر را از هر نظر
داد و فریا دی ، که بیدادی، نبینی در رقیب
عشق ارزان نیست تا با زر به دستش آوری
کور هستی شورِ فر هادی نبینی در رقیب
خویش را کُشتی که او را متهم سازی به قتل
خواستی تو فیق آزادی نبینی در رقیب
از خودت تصویر زیبا یی به جا نگذاشتی
زشت گشتی و به جز شادی نبینی در رقیب
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1394/9/14 در ساعت : 19:32:59
| تعداد مشاهده این شعر :
625
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.