از زندان نای تا تهران:
شخصی به هزار غم گرفتارم
در هر نفسی به جان رسد کارم
بیزلت و بیگناه محبوسم
بیعلت و بیسبب گرفتارم
در دام جفا شکسته مرغیام
بر دانه نیوفتاده منقارم
خورده قسم اختران به پاداشم
بسته کمر آسمان به پیکارم
هر سال بلای چرخ مرسومم
هر روز عنای دهر ادرارم
بیتربیت طبیب رنجورم
بیتقویت علاج بیمارم
محبوسم و طالع است منحوسم
غمخوارم و اختر است خونخوارم
بوده نظر ستاره تاراجم
کرده ستم زمانه آزارم
امروز به غم فزونترم از دی
و امسال به نقد کمتر از پارم
با سلام بر استاد وشاعر گرانقدر جناب خوش عمل.با خواندن این شعر آنچه به دهن نزدیک می شود حبسیه ی زیبای مسعود سعد است با این تفاوت که او گویی اولین حبسیه سراست وآنچه اینجا دیده می شود اخرین حبسیه است.او از زندان نای و مرنج می نویسد وشما از زندان تهران.برایم بسیار جالب بود که با شعر شما یادی بشود از حبسیه وحبسیه سرایی وجالب تر اینکه تهران به زندان تشبیه شده است.وزن یکسان این شعر و حال وهوای نزدیک به هم هردو شعر قدرت تاثیر گذاری شعر شما را بیشتر کرده است. اگر چه برگشت به عقب وبهتر بگویم آرکاییسم در شعر حرکت بر لبه ی تیغ است اما انصافا در این شعر خوب جواب داده است.تعابیر وتصویر ها به گونه ای انتخاب شده اند که ناخودآگاه یک فضای بسته شبیه به زندان در ذهن تداعی میشود.
دل غرقه به خون و در تعب جان است
ســـر در دَوَران و دیـــــده گریان است
از حال من این زمــــان چه می پرسی
چون موی تو حـــال من پریشان است
در شکـــــوه ام از زمـانــــه ی غـــدّار
بسیـــــار شکایتـــــــــم ز دوران است
گفتن از دل غرقه خون و جان در تعب وچشم گریان در همان ابتدا درون گرایی را به مخاطب القا می کند ومخاطب به جای سیر در آفاق به تمرکز وسیر در انفس محدود می شود.فضای غم باری که با ابیات آغازین به وجود می آید جز زندان تصویری دیگر از تهران تداعی نمی کند
تهـــــران همه چیز من گرفت از من
نفرین همه دم مرا به تهــــران است
تهران که بر وزن زندان است نیز این بیت را یاد اور می شود از مسعود سعد:
زندان خدایگان که و من که
ناگه چه قضا نمود دیدارم؟!
یا:
اینجا چه زیم کــه بی بصیرت را
خرمهره ردیف درّ غلتان است ..
و از مسعود سعد:
محبوسم و طالع است منحوسم
غمخوارم و اختر است خونخوارم
بوده نظر ستاره تاراجم
کرده ستم زمانه آزارم
ونیز از جناب خوش عمل:
آنجا بروم که رامــش روح است
آنجا بروم که راحـــت جان است
آنجا همه شاعــــــران فحلش را
باهم سخن ازصفا واحسان است
ومسعود سعد در همین مضمون:
یاران گزیده داشتم روزی
امروز چه شد که نیست کس یارم؟
مسعود سعد از زندان می گوید وخوس عمل از تهران،مسعود سعد از یاران گزیده می گوید وخوش عمل از یاران کاشان.
با یک نگاه کلی به شعر نظر نگارنده این است که شاعر خوب از پس حبسیه ی تهران برآمده است هر چند آرکاییسم و در نتیجه زبان شعر قدری احساس غربت به مخاطب می دهد. مخاطب امروز چندان با فضایی اینگونه کنار نمی آید وممکن است شاعر را متهم به عدم توانایی در سرودن شعر موافق با زبان امروز کند.از شاعر به خاطر این حبسیه ممنونم.یاحق