«بیا کجا نشسته ای نشان بده تو راه را
که من دوباره گم شدم در این مسیر راه راه»
پیاده عازم سفر ، شروع می شود سحر
به عشق یک پناه در کنار یک پناهگاه
شروع جاودانه ای به بزم عاشقانه ام
به این قلم روانه کن ردیف سر به راه را
غمی لطیف آمده به شعر صادقانه ام
مرا دوباره جان بده تو عشق دلبخواه را
طواف کرده ام همین تسلسل دوباره را
نشان نمی دهی به من مسیر راه و چاه را؟
دل شکسته مرا مراد و عافیت بده
دوباره مستجاب کن دعای گاه گاه را
زهرا علی بابایی