1
ای وای که عالم شده زیر و زبر از نی
امروز که خورشید در آورده سر از نی
از خاک به تنگ آمد و چیزی نتوانست
سر را ببرد سوی خدا بیش تر از نی
بر منبر نی رفته که تا شام بخواند
هفتاد و دو مقتل خبر معتبر از نی
گیسوی حسین است به هم ریخته در باد
یا ریخته مصرع مصرع شعر تر از نی
حالا که عصا دست یزید است مبادا
سر را به غنیمت ببرد تشت زر از نی
2
نقاش که یک قافله ی مست کشیده
یک ساقی لب تشنه ی بی دست کشیده
یک شمع که روشن شده خورشید به نورش
هفتاد و دو پروانه از این دست کشیده
تا بوی خوش علقمه در دشت بپیچد
باغی که پر از سیب رسیده است کشیده
هرگز نخورد دانه ای از گندم ری را
کار عمر سعد به بن بست کشیده
رفتی و ندیدی چقدر رنج که زینب
بعد از تو از این طایفه ی پست کشیده
3
کوچکتر از آن است که شمشیر بگیرد
یا این که سپاهی طرفش تیر بگیرد
بی تیغ و زره آمده تا حرمله ها را
با بستن قنداقه به تحقیر بگیرد
کار همه را ساخته با برق نگاهش
دیگر چه نیازی است که شمشیر بگیرد
از بس که به خون وا شده امروز گلویت
خوب است تو را مادرت از شیر بگیرد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...»
این طفل علم را مگر از میر بگیرد
سیدمحمدعلی رضایی