درود بر حضرت دوست استاد عزیز جناب خوش عمل
به این می گویند یک طنز موفق . با خوانش این اثر زیبا طبع ما هم شکوفا شد و به تعداد ابیات سروده ی فاخرتان چنین سرودیم:
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
حس می کنم افتـــاده است از، پیشانی ات بر مُهر داغی
داغی که دارد بی شـــک از آن ، سجــاده ات هم احتراقی
داری خدا را می کنی شـــکر؟ از اینـکه باشــد در کـنارت
خواهــر زنی مانـــند حـــوری ،مانـند غلمــان باجنــــاقی؟
ســـر بر تنـــت می زیـــبد آری وقتـــی نداری شـرمساری
ترســـی نداری از تگرگــی ، داری بـه ســــر تا قالپاقی !
ای خودروی افتـاده از کار، بردار دست از این دل افگار
تا عرش پیمــائی کنــــد چون ، پیغمــــبر خــود با براقی
عریان تر از مــا کـــس ندارد قلبـــی پر از اندوه و ماتم
قلبی که چون تابوتهامان، خالی است از هر طمــطراقی
باید فقـــط بر ما بخنـــدند آنـــان که پا بــر جا بگـــندند
بر گونه هامان روز روشـــن چسـبیده سیلی بی بُصاقی
قد قد قداسش کشت ما را مرغی که تخمش را نخوردیم
گردیـــد مستـــولی چـــو بر ما ، محرومیت از نان قاقی
ییلاق و قشــــلاقی ندیدیم،خیری چواز ســـاقی ندیدیم
کــــو ذرّه ای در قلـــب هامان ، بر زندگانی اشتیاقی؟
یا رب فقـــط یکـــبار خود را بگــذار جای هر یک از ما
آیا نبـــــاید برده باشـیم ؟ یــک بـــار حــظ از تردمـاغی
_____________________________________
امیــــــدوارم دشمن تــــــو کـــــو هست فـــــرد قالتاقی
در آخـــــــر عمــــــــرش بیفتد مانند خــــــــر در باتلاقی
دیگر ندانم بیش ازین گفت(شاید نتانم بیش ازین گفت)
ای باوفا «بینی و بینک» ، «هذا فراقی» -افتـــــــــراقی ....