ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



عاشورا به روایت خورشید...

عطشان ترین و خسته ترین رودها ،فرات
واکن گره ز بغض دل خویش، یا فرات

زان ظهر آتش و عطش و خون سخن بگو
هستم به درد و داغ دلت آشنا، فرات

ای ردّ دردهای زلال، اشک ماندگار
بر چهره ی  بلا زده ی کربلا، فرات

از بسکه اشک ریخته شد در حکایتت
آب از سرت گذشت دگر بینوا فرات

دستت به دست ماه منیری رسیده بود
دستی که شد ز قامت آن مه جدا، فرات

دیدی فرود ضربت شمشیر کینه را
بر دست غیرت  خلف مرتضی ،فرات

روحت به مشک بود و به دریا رسیده بود
سد شد مسیر و ریختی آخر کجا، فرات

دیدی شکسته کشتی آل نبی و بعد
گشتی محیط محنت و بحر بلا فرات؟

دیدم من آنچه را که ندیدی ز داغ دوست
داغی که زد شرر به دل خیمه ها، فرات

آن صید دست و پا زده در خون حسین بود
من شاهد تلاطم خون خدا فرات

تابیدم و ز تاب من آن دشت تف گرفت
از تشنگان دشت نکردم حیا، فرات

خورشید خون گریست و مکثی غریب کرد
پهنای سرخی اش ز  افق بود   تا فرات

دلمویه های غربت او ناتمام ماند
خورشید رفت و  دهشت  شب بود با فرات...

کلمات کلیدی این مطلب :  غزل عاشورایی ، فرات ، سعید سلیمان پور ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1394/7/30 در ساعت : 0:46:38   |  تعداد مشاهده این شعر :  581


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدرضا جعفری
1394/7/30 در ساعت : 20:16:22
درود...........زیباست بسیار.........موفق باشید.........
...................................
درودها جناب جعفری عزیز
سپاس از عنایتتان
صمد ذیفر
1394/8/4 در ساعت : 12:21:24
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
درودتان جناب سلیمان پور عزیز .
مأجور باشید ان شاء الله
❄❄««««::>❄❄<::»»»»::>❄❄
دلـمـویـه هـای غـربـت او نـاتـمـام مــانــد
خورشید رفت و دهشت شب بود با فرات
❄❄««««::>❄❄<::»»»»::>❄❄
.........................................
درود بر شاعر گرانقدر جناب ذیفر عزیز
سپاس از محبتتان،عزاداری هایتان نیز مقبول ان شاءالله
محمدمهدی عبدالهی
1394/8/1 در ساعت : 12:24:0
سلام و عرض ادب استاد سلیمانپور عزیز
درود بر شما
ماجور باشید
.....................................
سلام بر برادر عبدالهی عزیز
ممنونم.عزاداری هایتان مقبول در گاه حق
بازدید امروز : 26,724 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,191,035
logo-samandehi