شرمنده ی دو دست تو دریای عشق شد وقتی فرات رد شـــــــــــده در آزمون آب سلام و درود استاد ترمک عزیز خیلی خوب بود ماجور باشید
جابر ترمک
1394/7/25 در ساعت : 19:37:11
درود جناب محمد صالحی عزیز
سپاس از لطف بیکرانتان
گاهی که آدم ها زبانت را نمی فهمند
مفهوم بغض کودکانت را نمی فهمند
در خود فروکش می کنی بغض نهانت را
دیوانه ها بغض نهانت را نمی فهمند
آنها که در درس نگاهی ساده مردودند
رنج زمان امتحانت را نمی فهمند
شاعر که باشی کوه در ذوق تو می غرد
زخم دل آتشفشانت را نمی فهمند
اصلن خیالی نیست حالم از تو بهتر نیست
این قوم درد ناگهانت را نمی فهمند
جابر ترمک
|
|
سلام و عرض ارادت استاد نازنین ماجور باشید
جابر ترمک
1394/7/23 در ساعت : 22:1:45
درود جناب استاد میرزایی عزیز
شاگردی بیش نیستم بزرگوار
ممنونم از لطف و بزرگواری تان
سر به راه نگاه پاک تو ام مــــــــــــــدتی می شود که تب دارم
غزلم بغض کرده توی دلم روی کاغـــــــــــــــــذ انار می کارم
تو نشستی و شاعرم خواندی هی نوشتی که بچه دردت چیست؟
من نشستم نوشتم از انسان هم طــــــــــــرازان مست و طرارم
مجلس انقلابی بغضت بی محــــــــــــــابا به توپ خواهم بست
فکر کن روبروی مشروطه من محمـــــــــــــــــــد علی قاجارم
شعرها بغض تلخ تاریخند برگـــــــه های عبور هرکس نیست
بیهقی بیهقی بخوان هر شب فصـــــــــلی از بیت های اشعارم
عنکبوتی همیشه زهرآلــــــــــــود روی نعش قبیله می رقصد
دختر ایلیاتی شعرم اتفــــــــــــــــــــــــــــــــــاقن بریده افکارم
جابر ترمک
|
|
سلام و درود بر شاعر گرامی جناب ترمک عزیز اجرتان با سید و سالار شهیدان (ع) ❄❄««««::>❄<::»»»»::>❄<::««««::>❄❄ من مانده ام چگونه به شعـــرت در آورم ای ماه سر شکسته بماند ... سکون آب ❄❄««««::>❄<::»»»»::>❄<::««««::>❄❄ یا رب برای جابر ما همـچو شاهــدان جایی کنار کوثر و زمزم ..نه، درون آب ❄❄««««::>❄<::»»»»::>❄<::««««::>❄❄
جابر ترمک
1394/7/24 در ساعت : 8:22:3
درود و عرض ادب جناب صمد ذیفر عزیز
از لطف و بزرگواری تان سپاسگزارم
بگذار من آواره ی موی خودت باشم
تا زنده ام آئینه ی روی خودت باشم
در من کسی مانند چشمت زندگی کرده
دریا ! تحمل کن شبی قوی خودت باشم
دارد زمان کوچ می آید پلنگی کن
تا در خم قشلاق آهوی خودت باشم
من کوه دردم مثل تو از درد می نالم
باید پر از شور و هیاهوی خودت باشم
این کاج ها رنگین کمانی از پریشانی است
در شعر باید سر به زانوی خودت باشم
فکری بحال نونهالان غزل ها کن
بگذار در سنجش ترازوی خودت باشم
ساحل نمی فهمد تن بیجان دریا را
بگذار دائم در تکاپوی خودت باشم
یک روز از این شهر من هم کوچ خواهم کرد
قطعن بمانم مست گیسوی خودت باشم
جابر ترمک
|
|
درود حضرت دوست فاخر و بیادماندنی سروده اید . مأجور باشید
جابر ترمک
1394/7/24 در ساعت : 8:19:34
استاد ارجمندم جناب حاج محمدی عزیز
درود و عرض ادب و احترام
یک روز می فهمی تو مفهـــــوم سکوتم را
اندازه ی حجم سیاه جیـــــــــــغ و سوتم را
یک روز از دیوارهــــا تفسیر خواهی کرد
اندوه بر جـــــــــــا مانده های عنکبوتم را
از مسجد شعـرم بپرسی صاف خواهد گفت
طعم غزل از دست مجــــــــــروح قنوتم را
دنیا مجال امتحان هــــــــــــر کلاغی نیست
باید بسنجی قد کشیدن هـــــــــــــای توتم را
گندم بهای سیب شـــــد وقتی که من خوردم
این باغ می فهمید اســــــــــــــرار هبوطم را
دارم به آخر می رسم در شهـــــــــر بدنامان
یک شب غزل کن سوز و آواز فلــــــوتم را
جابر ترمک
|
|
درود استاد....................بسیار تکان دهنده....................آفرین بر این همه استیلا بر موضوع.......موفق باشید.......
جابر ترمک
1394/7/24 در ساعت : 21:44:52
درود و عرض ادب هم تبار عزیز
ممنونم از لطف عالی
|
|
جزاکم الله خیرا استادترمک
جابر ترمک
1394/7/23 در ساعت : 22:0:15
درود و عرض ادب استاد عزیز
شاگردی ضعیف در محضرتان بیش نیستم
افتاده ها زخم زمین را خوب می فهمند
هر حرکت چین جبین را خوب می فهمند
این دشت ها آبستن کوچند از شعرم
مفهوم مار و آستین را خوب می فهمند
آیینه ها را هم بپرسی ساده می گویند
مقصود جغدی در کمین را خوب می فهمند
این آب های تشنه ما را غرق خواهد کرد
زیرا ترک های زمین را خوب می فهمند
پایان همیشه ی نقطه ابهام آدم هاست
اهل یقین این نقطه چین را خوب می فهمند
جابر ترمک
|
سید علی اصغر موسوی
1394/7/25 در ساعت : 1:14:44
پایان همیشه ی نقطه ابهام آدم هاست
اهل یقین این نقطه چین را خوب می فهمند
جابر ترمک
احسنتم
|
|
احسنت احسنت احسنت درود بر شما استاد ترمک عزیز واقعا از اشعارتون لذت می برم همیشه سالم و شاداب باشین و بسرایین
جابر ترمک
1394/7/24 در ساعت : 8:20:59
درود و عرض ادب و احترام جناب ربانی عزیز
از لطف و بزرگواری تان سپاسگزارم
دنیا نمی خواهد که تو مال خودم باشی
این روزهای سخت دنبال خودم باشی
دنیا نمی خواهد من از تو پرده بردارم
هرگز نمی خواهد پرو بال خودم باشی
در هر غزل مثل فلسطینی که می خواهم
تا آخر دنیا در اشغال خودم باشی
یک شب تورق کن مرا با دست های خود
تا بهترین تقویم هر سال خودم باشی
تسخیر کن این قلعه ی جامانده در تاریخ
من دوست دارم رستم زال خودم باشی
من سالها دنبال تو در شعر می گردم
باید که تو دریای سیال خودم باشی
مثل غریبی که گلویش بغض می گیرد
دریای طوفانی و خوشحال خودم باشی
دریا چه می فهمد که قوها عاشق مرگند
طوفان نمی فهمد که جنگلها پر از برگند
جابر ترمک
|
|
اهل حرم به آمدنت تشنه تر شدند برگرد ای عزیز حرم از جنون آب
جابر ترمک
1394/7/25 در ساعت : 11:43:3
درود و عرض ادب و ارادت
سپاسگزارم
دیشب ســــــــراغ حضرت باران گرفته بود
سروی که عشق در تن او جان گرفته بود
از هر طــرف اسیر سمومی سیاه و سخت
بر سر دوباره محض تو قـــرآن گرفته بود
آتشفشان شعله وری شــــــــرح غم نوشت
رد نگاه زخمی پنهــــــــــــــــــان گرفته بود
پر می زد آن پرنده که پایش شکسته بود
بغضش درون حنجره میــــــدان گرفته بود
در من سکوت خسته ی سرخی سیاه کرد
اندام غــــــــم که دامن شیطان گرفته بود
این بغض ها حکایت مردی غریبــــــه اند
دست غزل گلوی غزلخـــــــوان گرفته بود
نه !! این منم تصور مـــردی غریب ... آه
اصلن زمانه قحطی انســــــــان گرفته بود
جابر ترمک
|
|
درود استاد. بسيار عالي و شيوا.
جابر ترمک
1394/7/25 در ساعت : 11:46:7
درود و عرض ادب و احترام بزرگوار
ممنونم
زخم این فاصله یک بار ... که باور بکنی
تو مرا جای (تو) بگذار ... که باور بکنی
منظره مبهم و من با غزلم درگیرم
خط بزن آینه ی تار ... که باور بکنی
راه این آینه بن بست و میان بر شده است
تو به من آینه بسپار ... که باور بکنی
کاش مانند من خسته نصیبت می شد
روبرویت همه دیوار ... که باور بکنی
شهر در من شده بن بست خدا می داند
دست از فاصله بردار ... که باور بکنی
جاده ی عاشقی بی راهه فراوان دارد
بنشین یک شب و بشمار ... که باور بکنی
بنشین در غزلی حال مرا هم بنویس
توی یک شهر پر از دار ... که باور بکنی
|
|
سلام و عرض ادب استاد ترمک عزیز درود بر شما ماجور باشید
جابر ترمک
1394/7/23 در ساعت : 22:4:11
درود جناب عبدالهی عزیز
موکدن شاگردی بیش نیستم
سپاس از لطف عالی
بنشان کــــــــلاغی زرد گاهی روی بامت را
آتش بزن این کفــــــــــــرهای پشت نامت را
بنویس با دست خـــــــــــودت بر دفتر تاریخ
با گریه ای از صفحه هـــــــــــای اتهامت را
یک روزمی فهمی گناهت کمترازشک نیست
یک روز می فهمی غـــــزل های حرامت را
آئینه بودن در غــــــــــــــزل ها دردسر دارد
یک شب الک کن بیت هــــــــای ناتمامت را
خنجر نزن پروانه هـــــا یک روز می کوچند
این ایل می فهمد زمـــــــــــــــــان انهدامت را
این بغض ها آلوده ی دنیــــــــــــایی از دردند
یک روز می فهمی تو مفهــــــــــوم سلامت را
مصراع آخر نا تمامی هـــــــای یک مرد است
مردی که
می فهمد
پرستو باز خواهد گشت
|
|
درودبراستادترمک عزیز بسیارزیبا وفاخرسروده اید.احسنت اجرتون باصاحب اثر سرافرازباشید
جابر ترمک
1394/7/24 در ساعت : 9:21:48
درود بر شما استاد ابوطالبی عزیز
لطف عالی مزیذ امتنان
التماس دعا
سر به راه نگاه پاک تو ام مــــــــــــــدتی می شود که تب دارم
غزلم بغض کرده توی دلم روی کاغـــــــــــــــــذ انار می کارم
تو نشستی و شاعرم خواندی هی نوشتی که بچه دردت چیست؟
من نشستم نوشتم از انسان هم طــــــــــــرازان مست و طرارم
مجلس انقلابی بغضت بی محــــــــــــــابا به توپ خواهم بست
فکر کن روبروی مشروطه من محمـــــــــــــــــــد علی قاجارم
شعرها بغض تلخ تاریخند برگـــــــه های عبور هرکس نیست
بیهقی بیهقی بخوان هر شب فصـــــــــلی از بیت های اشعارم
عنکبوتی همیشه زهرآلــــــــــــود روی نعش قبیله می رقصد
دختر ایلیاتی شعرم اتفــــــــــــــــــــــــــــــــــاقن بریده افکارم
جابر ترمک
|
|