ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مثل عقیق یمن

مثل عقيق يمن

اخرهاي مهرماه بود. تازه با دوستان جديدمان اخت شده بوديم .اما هنوز مانده بود تا سفره ي دلمان را برايشان باز كنيم.جخ تازه ذهنمان افتاده بود روي غلتك و درسهاي پارسالي را يادمان امده بود . عصرمشق مي نوشتيم كه صداي موتورگازی سكوت خانه را هزار تكه كرد و بابا هن و هن كنان از لاي پرده ي گل منگلی در كوچه در امد و يك صندوق چوبي بزرگ را گذاشت لب ايوان .به هاي درشت ورسيده زيرلباس مخمل قهوه اي شان .زرد و مهتابي هنوز بوي باغ و پائيز مي دادند.كارمان در امده بود .حالا تاچند روز دستمان بند بود .شب  اشكنه ترش راکه خوردیم  .ننه سفره ي بزرگي میون اتاق پهن كرد وبابا صندوق به ها را گذاشت وسطش.بعدهمگي با دستمال افتاديم به جان به ها و هر طوري كه بود لباس مخمل شان راازتنشان دراورديم. حالابه ها بالپهاي خال خال قهوه اي تميز و براق داشتند سلاممان مي كردند. بابا باچاقو میرفت سراغشان و يكي يكي چار قاچشان میكرد .حالا بايد يك ادم عامل كه هسته ها راخرد نكند.هسته ي به ها را از ميان دلشان در مي اورد .كه هم دوا و درمان توي خانه بودند و هم عطاري توي چهار سو مي خريدشان.بعدش انهارا خرد  كرديم و توي لگن مسي  ريختيم.بوي گس و شيرينی همه ي اتاق و خانه و شب را فتح كرده بود .گاهي دور از چشم ننه يك قاچ به مي تپانديم توي لپمان و تا بيائيم بجويمش وقال قضيه را بكنيم .ننه ما را ديده بود و دادش درامده بود كه .ال مي شود و بل مي شودوجانتان در مي ايد و راحت نمي شويد.ان وقت من هم نمي ايم به دادتان برسم.ومابا اين كه از سالهاي قبل تجربه هاي بدي از اين به خوردن ها داشتيم.اما باز هم بي طاقت مي شديم و حس بچه گي مان بر تجربه مي چربيد و به مي خورديم.فردا صبح زود ننه به ها را ريخت توي اب وتاظهر صبر كرد .ظهراز توي اب درشان  اورد و توي سوراخ باران بودند تاعصر. سر شب بابا كنار تنور توي خرند اجاق  بست و فره مز را نفتش كرد وباسوزن فتيله اش را پاك كرد و گيراند.صداي فش فش فره مز كه در امد چند باري تلمبه اش زد تا شعله اش خوب ابي بشود.شعله كه ابي شد. فره مز را گذاشت وسط اجاق.بعد ديگ مسي  رفت روي اتش وبه ها  پِل پٍل كنان و لِپ لِپ كنان  جوشيدند و پختندورنگ عوض  كردند.بوي شيرين مربا ازخرند و سيوه و چهار سو رد شد و رفت تا ان ور قبرستان كهنه و داغ دل مرده ها را تازه كرد.اخرشب بابا يك كيسه ي تپل مپل شكر رابا اب قاتي  كرد وتوي ديگ ریخت بعداهسته طوري كه به ها خورد نشود همش ميزدیم. تا شكر برود به خورد مربا برود.بابا تا خود صبح ان جا نگهباني مي داد تا مربا ها نسوزد.وخوب عمل بيايد.{يك همچو شبي با بوي شيرين مربا خوابمان مي برد و تا خود صبح خوابهاي شيرين مي ديديم }بلاخره دم سحر مربا حسابي جا افتاده بود وشده بود رنگ عنابهاي روي شاخه .كه زير ديگ را خاموش كردند.فردا عصروقتی مربا حسابی سرد شد همگي دور ديگ نشسته بوديم و ملاقه ملاقه مربا شيشه مي كرديم.شيشه هاي جور واجور.كوچك و بزرگ كه به قول ننه جان: انگارپر شده بودندازعقيق يمن.بعد مي برديمشان توي  ظلمات زيري . مي چيديم توي طاقچه ها.تا صبح و شب زمستان بشود قاتق نانمان .با سرشير و كره و شيربرنج.


فره مز.يا .پريموس. .يك نوع اجاق نفتي كوچك
جخ - تازه
سوراخ باران - ابكش
خرند -  حياط
اشكنه ترش  - غذائي با پيازوسركه
عامل  -  باتجربه
زيري  - زيرزمين كوچك
سيوه  - كوچه
پروين برهان شهرضائي  

موضوعات :  اجتماعی ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1394/7/11 در ساعت : 11:2:30   |  تعداد مشاهده این شعر :  749


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

هم اکنون 14 سال (شمسی) و 7 ماه و 21 روز و 12 ساعت و 31 دقیقه و 37 ثانیه است همراه شماییم 461766697.706 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 20,560 | بازدید دیروز : 24,859 | بازدید کل : 124,504,100
logo-samandehi