بابا ببین تمام تنم درد میكند
دستم سرم لبم بدنم درد میكند
تا حرف میزنم سر من داد میزنند
تا حرف میزنم دهنم درد میكند
مانند مادرت شده دستان زخمیام
این بالهای پر زدنم درد میکند
عمه چقدر قلبِ ظریفِ پر از غمش
از داغ اینكه پیرزنم درد میكند
بابا نبین که روسریام سوخته، دلم
از داغ شعلهور شدنم درد میكند
آماده میشوم که بمیرم کنار تو
امشب كه سخت پیرهنم درد میكند
بین خرابهام شبِ غسلم رسیده و
از درد زخمها كفنم درد میكند
#علیرضا_رضایی #مجنون
تاریخ ارسال :
1394/7/1 در ساعت : 19:23:30
| تعداد مشاهده این شعر :
1558
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.