تا قله رفته اید و من اینجا نشسته ام
کوه غمی ست در چمدان نبسته ام!
شرمنده ام از این همه بی دست وپایی ام
یک صخره هم نرفته وصد جا نشسته ام
با خود کشان کشان به سراشیب می برند
بهت اتاق و پنجره های شکسته ام
کو کفش های من که به غیر از دریغ نیست
موسیقی تمام غزل های خسته ام
دیگر نمی رسم به خودم پیر می شوم
با این سه تار کهنه ی از هم گسسته ام
این بار قول می دهم افسون نمی کند
در بین راه وسوسه ی باغ پسته ام
بالا نشسته ها!که به من فکر می کنید
نذر شماست این غزل دل شکسته ام
پایین نشسته زل زده ام تا به عکس تان
حس می کنم که از قفس قاب رسته ام
پیش شما چقدر کم آورده ام چقدر.....
ای چشمتان نهایت صبح خجسته ام
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/7/2 در ساعت : 21:49:56
| تعداد مشاهده این شعر :
1405
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.