این روزها بدون تو حالم گرفته است
آوار عشق ، حال تو را هم گرفته است؟!
من مثل ابر ، حجم پر از بغض و گریه ام
باریده ام که فاصله ها نم گرفته است
هرروز، در خودم به تو برخورد می کنم
آیینه هم بدون تو ماتم گرفته است
می دانی از کجا ...به خودم می رسم مدام؟
از شاهدی که شعر تو را دم گرفته است
در ذهن من خدای خیالات عاشقی،
تنها تویی که جای تو را غم گرفته است
خال تو را همیشه به یادم می آورد
برگ گلی که دامن شبنم گرفته است
مثل سوال، سختی و مثل سکوت، ترد...
سقای مهر، سهم ترا کم گرفته است
در من شراب شو که تو را جام کهنه ای
در جان خویش ثابت و محکم گرفته است
طعم تو را نمی دهد این روزهای تلخ
حووا؛ ببار...چهره ی آدم گرفته است... .
راشین گوهرشاهی
.
تاریخ ارسال :
1394/6/16 در ساعت : 10:23:58
| تعداد مشاهده این شعر :
874
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.