ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



چشم مي بندم غزل تاريك روشن تربيايد....


چشم می بندم که بارانی تر از پیشم ببینی



ابر سرگردان به روی شانه ی خویشم ببینی



 



می نشینم با تمام حجم بی برگی که امشب



خسته از تكرار پاییز بد اندیشم ببینی



 



چشم می بندم غزل تاریک روشن تر بیاید



تا که شاعرتر تو حتی از شب پیشم ببینی



 



چشم می بندم که با قندیل در قندیل مهتاب



 



فارغ از تاب وتب شب های تشویشم ببینی



 



می بری با خود به سیر جاده ی نارنج ها یم



تا که با یک جذبه ای درویش درویشم ببینی



 



می گذاری دست در دستت بچرخم اصفهان را



شمس تبریزی دیگر بی کم وبیشم ببینی



 



کی شبم از جلوه طاووسی ات رنگی بگیرد



تا که با هندوی خط وخال، هم کیشم ببیني



 



تا به خودمي آیم ازاین چشم بندی می نویسم



می شود وقتی به افسونت می اندیشم ببینی!



 


کلمات کلیدی این مطلب :  چشم ، مي ، بندم ، غزل ، تاريك ، روشن ، تربيايد.... ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/6/30 در ساعت : 21:31:21   |  تعداد مشاهده این شعر :  1263


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

ابراهیم حاج محمدی
1390/6/30 در ساعت : 23:5:19
بسیار زیبا و بدیع و سرشار از تصاویر ناب و بکر بود و کیفور شدم
مصطفی پورکریمی
1390/6/30 در ساعت : 23:28:39
سلام جناب استاد انصاری نژاد گرامی
این زبان شعری منحصر به فرد و این سبک دلنشین ویژگی بارز غزل های شماست.خیلی خیلی عالی ست .موفق باشید.
رضا کرمی
1390/6/31 در ساعت : 12:35:2
سلام آقای انصاری نژاد دوست و شاعر ارزشمند....بسیار غزل زیباییست و جز ء بهترین کارهای ست که تا به حال از شما خوانده ام....دست مریزاد
علی سعادتخانی
1390/6/31 در ساعت : 14:20:16
سلام بر جناب انصاری نژاد عزیز.........خانه که نباشی دلمان بی تاب وجود نازنینتان و غزلهای نابتان می شود
آمدی و چه با صفا و دستانی پر حاجی
زبان غزلهایت و همه خوبیها و برتری های که در شعرهایت هست را بی نهایت دوست دارم
بابت این غزل صمیمی هم متشکرم استاد
دست مریزاد
بازدید امروز : 2,567 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,961,167
logo-samandehi