چه می شود که بخوانی غزل به طعم نگاهی
منم گــــــــــــــدای نگاهت نمی روم که بیایی
نگاه منتظـرم را نکش به جــــــــــــاده ی فردا
به رســــــــم آینه خواهت نمی روم که بیایی
رفیق آینـــــــــــه بودم شبی که محو تو بودم
خیال آینــــــــــــــــه راحت نمی روم که بیایی
کناره پنجــــــــره هرشب نشسته ام که ببینم
فروغ صورت مــــــــــــاهت نمی روم که بیایی
جابر ترمک