ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



گم می شویم ...


   



من تو را نمی شناسم



برایم دست تکان می دهی



لبهایت را تعارف می کنی



با هم فرار می کنیم



توی مترو سوار کابین پر از مرد می شویم



دستهایت پرانتز  می شوند...



بلند بلند می خندیم



و باز توی   ولی عصر  گم می شویم...



آب پرتغال تگری می خوریم



سرخ می شویم



توی کوچه های سیاه بغلم می کنی



و تمام شهر را بی آنکه کسی بفهمد پرواز می کنیم



از مرزهای تو رد می شویم



تا خانه ی شما و دستهای مادرت که بوی همین شیرینی ها را می دهند و...



باز ساعت از 7  می گذرد و



 تو فقط آمده بودی مرا ببینی و



 بر گردی



و من دقیقه های بعد ار تو را نگاه می کنم



 دور می شوی



و باز



من تو را نمی شناسم


کلمات کلیدی این مطلب :  گم ، می ، شویم ، ... ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/6/30 در ساعت : 10:9:37   |  تعداد مشاهده این شعر :  1016


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سید علمدار ابوطالبی نژاد
1390/6/31 در ساعت : 0:45:3
سلام خانم صداقتی

سروده زیبایی بود
.....
سلام جناب ابوطالبی
سپاسگزار لطفتان
شاد زی
حمید حمزه نژاد
1390/7/6 در ساعت : 15:55:23
سلام
با یک مثنوی به روزم ومنتظر نگاهتان
اصغر اکبری
1390/6/31 در ساعت : 6:22:29
سلام عزيز
زيبا بود ولي اگه "و باز توی ولی عصر گم می شویم..." را آخر شعر قرار بدي تاثير بيشتري داره.
با مهر
....
سلام
سپاس
نقد موثری بود.
شاد زی
ابراهیم حاج محمدی
1390/6/30 در ساعت : 13:4:11
محظوظ شدم . سروده ی بسیار زیبائی بود .
....
سلام
ممنونم
شاد زی
رضا کرمی
1390/6/30 در ساعت : 18:38:5
درود خانم صداقتی نیا...شعرهایتان ساده وبی تکلفند انگار دارید حرف می زنید با مخاطبتان ...از این لحاظ تاثیر پذیری زیادی دارند...دست مریزاد شاعر
...............
سلام استادم...ممنونم از اینهمه لطف.
شاد زی
بازدید امروز : 13,917 | بازدید دیروز : 8,622 | بازدید کل : 123,339,048
logo-samandehi