ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



یک مصاحبه جالب ...چرا چنین شد ؟!


مصاحبه باکتاب ایشان



 «پس لرزه هاي غزل»



چطورشدسرازدنياي شعروشاعري درآورديد؟



چرخي زدم بامولوي درحلقه ي رندان



يکباره طي کردم سمرقندوبخارارا



زندگي راچگونه گذرانديد؟



يک عمردراتاق غم آلودوسردخود



باخاطرات کهنه ويخ کرده زيستم



زندگي خودتان راباچه چيزي مي توانيدمقايسه کنيد؟



انگارسرنوشت من وابرهايکي است



سي سال زنده بودم وتنهاگريستم



چراچنين شد؟



لشکرم رابه باددادم چون  مهره چيني بلدنبودم يا



مات ابيات پوچ وبي حاصل، آخرناشيانه هابودم



دنياي ديروزوامروزتان چه تفاوتي باهم دارند؟



ديروزبامن اهل دنيامهربان ...امروز..



طوري به من زل مي زنندانگاربیمارم



بزرگترين آرزويتان ؟



لب تشنه ي بوسيدن امواجم واي کاش



لب هاي مرابرلب دريابگذارند



ازچه چيزي درزندگي متنفريد؟



تکراردرتکرارازتکراربيزارم



گاهي درون خلوتم آرام مي بارم



چه کساني احساسات شمارادرموقع خواندن کتاب شماباعنوان «پس لرزه هاي غزل»درک نخواهندکرد؟



کسي که عشق برايش هجوم نيرنگ است



نمي شودکه بفهمداسيراحساسم



الان چکارمي کنيد؟



مجنون ترازمجنون خيابان گردرسوا



درجستجويم روزوشب ليلاي خودرا



اگرروزي توان شعرگفتن نداشته باشيدچه خواهيدکرد؟



خودرابه روي ريل آهن پرت خواهم کرد



ازحال وروزم انتقامي سخت مي گيرم



هيچ شده فکرشعرگفتن راازسربدرکنيدنتيجه اش چه شد؟



مي خواستم که ترک نوشتن کنم ولي ...



ديدم به جزصداي غزل درمناره نيست



غافل ازمسائل سياسي نيست علت اين آشوب هاي جهاني چيست؟



تقديرمان برابرمان بودازازل



امايقين به عالم محشرنداشتيم



بزرگترين آرزويتان براي مردم ؟



اي کاش مي شدبهترازديروزهابود



آينده اي شفاف تردرپيش روداشت



دربعضي ازابيات يامصراع ها،حرفي چندبارتکرارمي شودمانند:شب شبي درشهرشام آشوب شدشماهم درکتابتان بيتي اينگونه داريد؟



فرهاددل شکسته ، شکسته ست تيشه را



دربيستون، زبانه ي غم پاگرفته است



يک بيت شعربسرائيدکه کلمه يوسف داشته باشد



قحط سالي آمده ديريست ،‌ازيوسف بخواه



تابباردبازباراني ، فراواني کم است



بادوکلمه پنجره وسومنات يک بيت شعربسرائيد.



بانوي من براي دلم سومنات باش



يک پنجره به سوي هواي نجات باش



بادوکلمه ي رديف وقافيه



امشب رديف وقافيه هايم ازآن توست



خوش مي نشينداين غزلم باتوماه من



مرحله سخت تر، بااين کلمات تيغ، پايکوبي ،غم



نه اين تيغ ونه اين خنجر، براي پايکوبي نيست



ترانه خواندن شيرين ، غم فرهادخواهدشد



باشنيدن اين کلمات احساستان رابيان کنيد؟ابن ملجم



ملحدي تيغ به بنيان همه عالم زد



سايه ي فاجعه برعالم امکان افتاد



اهورا؟



آخرچراقابيليان بي رحم هستند



وقتي بدون شک ، اهوراگريه مي کرد



مجنون ؟



مجنون خسته ، خسته ترازقرن هاي پيش



چهره به سمت غربت صحراگرفته است



خليج پارس؟



امواج نيلگون خليج هميشه پارس



تاريخ درکنارتومعناگرفته است



عشق؟



عشق راصدرباربردارجفاآويختند



بارهاگفتم که اعدامي ست... فکرش رانکن



اجازه عاشق شدن داريم ؟



ذره ذره زهرآن دردل سرايت مي کند



عشق جان کندن به آرامي ست فکرش رانکن



عشق چه حس وحالي بايدداشته باشدکه عشق بازيش زيبابه نظررسد؟



عشق جاي ترس وجاي وحشت ازپيمانه نيست



مي بخور، هستي بسوزان ، حال عرفاني کم است



براي اين عشق مقدس چه پيامي داريد؟



لشکربکش به کشورمسجدگريزمن



محمودغزنوي شووفکرهرات باش



بنابراين عشق زميني بي عشق ... نتيجه اولين عشق زميني تان چه بود؟



مي گفت من براي تومي ميرم عاقبت



امابه قدريک نفسي هم نمردورفت



پس ازسرودن غزلي عاشقانه چه  آرزويي داريد؟



دوست دارم پس ازآن که غزلي مي گويی



لااقل ، قاصدک نامه رسانش باشم



دردناک ترين واقعه درحادثه کربلاکدام لحظه بود؟



آري دل زمين وزمان هاکبودشد



وقتي به روي نيزه ،سرماه پاره بود



حادثه شهادت حضرت علي اصغر(ع)راچگونه تصويرمي کنيد؟



حسين خون علي رابه آسمان پاشيد



ازآن گلاب بهشتي ،هوامعطرشد



اگريکي ازائمه اطهاررادرخواب ببينيدچه مي گوئيد؟



حضورتازه ي صبحي سپيد،يعني تو



منم چوتيره شبي روسياه ، آقاجان



چه درخواستي ازايشان خواهيدداشت؟



تنهاخودت شفاعتمان که که اين طلسم



وامي شودبه معجزه ي ربناي تو



زماني که درمورداين بزرگواران غزلي مي گوئيدچه آرزويي برزبان جاري مي کنيد؟



کاش مي شدکه پس ازاين غزل ودلتنگي



وعده اي ديدن روي توميسربشود



شمامانندهمه خراسانی هاازشيفتگان خاصه امام رضا(ع)هستيدوقتي به حرم اين بزرگوارقدم مي گذاريدچه برزبانتان جاري مي شود؟

نشانده خوشه ي انگور، زخم بردل تقويم



همين بهانه ازاين پس ، شداشتباه خراسان



الان چه احساسي پيداکرديد؟



قطارمشهدازاينجاگذرنکرده ؟..دوباره ..



دلم گرفته حسابي براي شاه خراسان



اگربعدصدسال فوت کرديدفکرمي کنيددوستان درموردشماچه مي گويند؟



خواهندگفت ازقفسش پرکشيدورفت



اززندگي وداروندارش بريدورفت



اگراين اتفاق افتاددوست داريددرکجادفن کنند؟



اگرچه من تک وتنهاغريب مي ميرم



مراکناردرختان سيب دفن کنند



آن وقت دوست داريدبرسنگ مزارتان چه بنويسند؟



حک کاش شود،بررخ سنگ مزارمن



شوريده دردعشق، به جانش خريدورفت



نظرتان راجع به روزنامه هاچيست ؟



تکراريندمثل هميشه دقيقه ها



درروزنامه ها خبرداغ داغ نيست



براي  گفتگويي مجدد ، فرصتي ديگري خواهيدداد؟



ديگرسرم به سنگ حقايق نمي خورد



وقتي به فکرفرصت پيچاندن مني



دليل ديگري هم داريدکه اجازه مصاحبه نمي دهيد؟



ديگرچه سودشعرنوشتن براي تو



وقتي تمام حرف دلم راتوازبري



اجازه مي دهيدکه لااقل گاهي احوالي ازشمابپرسم ؟



برگردتازه کن نفس پيرخسته را



گاهي قدم بزن به هوايم دراين مسير



تعارف مي کنيدياجدي مي گيد؟



اصرارمي کنم که بيايي وگرنه اين



شاهين مانده درقفست سينه مي درد



اجازه خداحافظي مي دهيد؟



خداحافظ، نرو، برگرداينجاراتماشاکن



که دراين لحظه ي آخرسلامت مي کنم امشب



سلامتان رامی پذیرم وبه نسل جوان هم ابلاغ می کنم چه پيامي براي نسل جوان ماداريد؟



نويدصبح دل انگيزمي دهدتاريخ



بساط بزم زمان روبه راه خواهدشد



تدوین و مصاحبه : سید احسان سیدی زاده : روزنامه نگار


کلمات کلیدی این مطلب :  یک ، مصاحبه ، جالب ، ...چرا ، چنین ، شد ، ؟! ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/6/28 در ساعت : 13:7:31   |  تعداد مشاهده این شعر :  1242


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 402 | بازدید دیروز : 13,143 | بازدید کل : 122,600,476
logo-samandehi