ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مامانده ایم,(مثنوی)
به یاد شهیدان

اين خاكريز بوي اساطير مي دهد  ؟
يا عطر عاشقانه ي تكبير مي دهد  ؟
اينجا هزار مرتبه بوي احد نداشت
اينجا كسي عجيب هياهوي خود نداشت 
مردان مرد تكيه به خورشيد مي زدند
آتش بر آستانه ي ترديد مي زدند
اينجا هزار مرتبه آرش كمان گرفت
هي جان سپرد وباز سرانجام جان گرفت
از مرز خون ودرد سياوش گذ شته بود
اينجا هزار كاوه، از آتش گذشته بود
گل مي شكفت در گذر از سيم خاردار
در دشتهاي دغدغه اما پر از بهار
از دور دست حادثه، تابوت مي رسيد
با عطر خاك و سنگر و باروت مي رسيد
گلدسته هاي خاطره اينجا درو شدند
با بمبهاي خوشه اي اما درو شدند
ما مانده ايم و خسته به صحراي تشنگي
ما مانده ايم و اين همه درياي تشنگي
ما مانده ايم وخيره به سمت ستاره ها
برق ضعيف سكه ي اين جشنواره ها
ما مانده ايم و روز شماري سالها
انگور و تاك و باز خماري سالها
ما مانده ايم و خاطره هايي كه رفته اند
پرواز هاي سبز و رهايي كه رفته اند
ما مانده ايم و خون هزار ان شهيد عشق
خون هزار چلچله ي رو سپيد عشق
ما مانده ايم و آه و ليكن چرا چنين
باروت و دود و سنگ فلاخن چرا چنين
ما مردمان سبز اساطير زاده ايم
ما هيچ وقت دل به شكستن نداده ايم
ما هيچ وقت شعله به خرمن نمي زديم
سمت سكوت شيشه فلاخن نمي زديم
اما اگر كه سنگ بيفتد به خانه مان
با درد و داغ باز بپيچد ترانه مان
بر خار هرزه، تيشه ي تاريخ مي شويم
آرش تر از هميشه ي تاريخ مي شويم

مشهد,بهمن 89

موسی عصمتی
کلمات کلیدی این مطلب :  مثنوی ، مامانده ، ایم ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1394/3/26 در ساعت : 22:24:44   |  تعداد مشاهده این شعر :  780


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدمهدی عبدالهی
1394/3/26 در ساعت : 23:15:17
سلام و عرض ادب جناب عصمتی عزیز
درود بر شما
زیبا سرودید
ماجور باشید
سید علمدار ابوطالبی نژاد
1394/3/28 در ساعت : 7:19:8
سلام آقای عصمتی بزرگوار
عالی بود.احسنت
سرافرازباشید
بازدید امروز : 52,183 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,216,494
logo-samandehi