ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



دریاهــــــــــم یک تکه ازآرامش قوهاست
دنیا مدار دوستی ها نیست آئینه ی ترفنـــــــــــــــــــد و جادوهاست
جادوگران شب غزلهاشان پروانــــــــــــــــــــه ی لغو پرستوهاست
 
از بس که با آئینه جنگیدم بابا کرم در شعـــــــــــــــــــــر می رقصم
باغ تصورهای ناچیزم سرشار از احســـــــــــــــــــــاس لیموهاست
 
دریای من ساحــــــــــــــــــل نمی فهمـد قدر تو را با موج موهایت
از آبشار خسته می فهمـــــــــــــــم شب انعطاف رقص گیسوهاست
 
بندر مرا هم در تو گل کرده  گاهی سپر بر صــــــورتت خوب است
ماهی که در جزر و مد افتاده در معرض چشمـــــان جاشوهاست
 
پهلو  گرفتم تا بیارامــــــــــــــــــــــــــــــــم پای نگاهت با تنی خسته
ساحل چه می فهمد که دریاهــــــــــم یک تکه ازآرامش قوهاست
 
وقتی جزیره می زدی در من مثــــــــــــــــــــل پلنگی از تب افتادم
حس کــــردم از باران که این جنگل در زیر چتر چشم آهوهاست
 
شرجی نفس می گیرد از آدم این مــــــــــــوج ها دیوانه ی رقصند
بانو نسیم از چپ که می آیـــــــــــــــــــد یاد آور کوچ پرستوهاست
جابر ترمک  
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1394/3/22 در ساعت : 11:22:59   |  تعداد مشاهده این شعر :  733


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد یزدانی جندقی
1394/3/22 در ساعت : 15:3:20
سلام و عرض ادب استاد ارجمندم
آنچنان زیبا و جانانه غزل می سرایید که آدم از خواندن اشعارتان سیر نمی شود /
وقتی جزیره می زدی در من
مثــــــــــــــــــــل پلنگی از تب افتادم
حس کــــردم از باران که این جنگل
در زیر چتر چشم آهوهاست
جابرترمک
جابر ترمک
1394/3/22 در ساعت : 18:22:49
استاد عزیز و ارجمند جناب یزدانی جندقی
شما بزرگوارانه ذره نوازی می فرمائید ، سپاس همیشگی ام همراه نظر بلندتان باد
سپاس
قمری باغ دلم در حسرت آواز سوخت
قوی دریای نگاهم از غم پرواز سوخت
اتفاقات عجیبی تازگی رخ داده است
پای چشمان تو صدها بیت از ایجاز سوخت
تخت جمشید نگاهت را تصور می کنم
پای آن صدها غزل با حافظ شیراز سوخت
موج در اروند گیسویت تماشا کردنی است
سالها در لابلایش شوکت اهواز سوخت
می روم بعد از تو من با رد پایی سوخته
بعد تو در ذهن من تصویر و چشم انداز سوخت
جابر ترمک
محمدرضا جعفری
1394/3/23 در ساعت : 15:54:33
درود...........بسیا زیبا..

پهلو گرفتم تا بیارامــــــــــــــــــــــــــــــــم پای نگاهت با تنی خسته
ساحل چه می فهمد که دریاهــــــــــم یک تکه ازآرامش قوهاست

وقتی جزیره می زدی در من مثــــــــــــــــــــل پلنگی از تب افتادم
حس کــــردم از باران که این جنگل در زیر چتر چشم آهوهاست
جابر ترمک
1394/3/23 در ساعت : 16:13:23
درود هم تبار روزهای آتش و خون
استاد جعفری بزرگ
از حضورتان بی نهایت سپاسگزارم
نشسته ام سر راهت نمی روم که بیایی
فدای چشم سیاهت نمی روم که بیایی
چه می شود که بخوانی غزل به طعم نگاهی
منم گدای نگاهت نمی روم که بیایی
نگاه منتظرم را نکش به جاده ی فردا
خزیده ام به پناهت نمی روم که بیایی
رفیق آینه بودم شبی که محو تو بودم
خیال آینه راحت نمی روم که بیایی
کناره پنجره هرشب نشسته ام که ببینم
فروغ صورت ماهت نمی روم که بیایی
جابر ترمک
وحیده افضلی
1394/3/23 در ساعت : 19:21:6
درود فراوان بر شما و شعرهای خوبتان
جابر ترمک
1394/3/23 در ساعت : 23:16:49
درود خواهر بزرگوار و اندیشمندم
از لطف حضور و حسن نظر ارزشمندتان سپاسگزارم
پاینده باشید
گاهی غزل از پایه در جولان معشوق است
گاهی کبوتر حافظ زندان معشوق است
مسند نشین آسمان هم در غزلهایش
وقتی که می رقصد بلاگردان معشوق است
فرمانده ی بی ادعای لشکری هستم
که سایه اش هر روز در فنجان معشوق است
من داریوش سومی هستم که می فهمد
شهر مدائن مرکز چشمان معشوق است
آقا محمد خان قاجارم که می بیند
تفلیس هم اندازه ی کرمان معشوق است
تیمور لنگم لشکرش سفلیس می گیرد
یک عمر در آئینه سرگردان معشوق است
من میر پنجم سایه ام قزاق می کارد
در زیر شالی که پر از توفان معشوق است
یک شب بیا من را به اصل خویش برگردان
این سرزمین محدوده ی شیران معشوق است
زردشت در من سالها پیغمبری کرده
ایمان من سر لوحه ی ایمان معشوق است
من امپراطوری که می بخشد نگاهش را
نام قشنگم تا ابد ایران معشوق است
جابر ترمک
محمد حسین انصاری نژاد
1394/3/22 در ساعت : 19:55:33
سلام بردوست.
به به چه حس وحال زلالی داردشعرهایت.
جابر ترمک
1394/3/22 در ساعت : 22:29:53
درود جناب انصاری نژاد عزیز
از لطف نگاهتان بسیار سپاسگزارم
بلم افتاده در تیزاب کاری کن که برگردد
دل ساحل نشین بی تاب کاری کن که برگردد
دل بندر به جزر چشمهایت رفت تا ساحل
بیا و لطف کن مهتاب کاری کن که برگردد
دلم خوش بود هر شب روبرویت شعر می گفتم
لطیفا از درون قاب ، کاری کن که برگردد
خلیج چشمهایت را که سد کردند صیادان
گذر کن از سر قلاب کاری کن که برگردد
جزیره زاده ی جهل است شیطان در تنش جاری
بشوران مردم در خواب کاری کن که برگردد
پرستو می رود از شهر من با سایه درگیرم
اقلن از خودت برتاب کاری کن که برگردد
جابر ترمک
سید سکندر حسینی
1394/3/23 در ساعت : 2:14:49
درود بر شما خیلی عالی بود لذت بردم همواره شاعر باشید وطبع تان خروشان باد !!!
جابر ترمک
1394/3/23 در ساعت : 11:38:16
درود بر شما جناب حسینی عزیز
از لطف و بزرگواری تان سپاسگزارم
در شهر پر کردند این دیوانه مجنون است
گاهی عزیزم گنج ها بیهوده مدفون است
مردم نمی فهمند حال این کبوتر را
این بال های سرخ من آغشته در خون است
بغضم که می گیرد گلوگاه نفس تنگ است
یوسف! خدای مصر ، یک تاریخ ، آمون است
برگرد این بی راهه پایانش جنون باشد
برگرد این ویرانه در این شهر مظنون است
لعنت به آوازی که مارا دربدر کرده
گاهی مسیر زندگی بی عشق افسون است
جابر ترمک
سید علمدار ابوطالبی نژاد
1394/3/23 در ساعت : 19:40:41
سلام آقای ترمک بزرگوار
بسیارزیبا وفاخرسروده اید..لذت بردم
سربلندباشید
جابر ترمک
1394/3/23 در ساعت : 23:17:57
درود سید جلیل القدر
عرض ادب و احترام بزرگواری فرمودید
دلم همین که بگیرد سکوت من غزل است
جنون و مستی و راز هبوط من غزل است
اگر به مسجد چشمت نماز بگذارم
به وصف چشم سیاهت قنوت من غزل است
خدای من تویی ای شاه بیت خوبی ها
نقابدار رخ شاه توت من غزل است
از آن زمان که دلم را ربودی از سر شوق
همیشه نغمه ی ناز فلوت من غزل است
همیشه پشت غزلهای من دلم گیر است
دلم همین که بگیرد سکوت من غزل است
جابر ترمک
مرضیه عاطفی
1394/3/23 در ساعت : 13:29:48
سلام بر جناب ترمک
حال و هوای شعرتان سیال و بینهایت سرشار از انرژی است.
"پهلو گرفتم تا بیارامم پای نگاهت با تنی خسته/ ساحل چه می فهمد که دریا هم یک تکه ازآرامش قوهاست"
در پناه مهربانیِ خداوند باشید.
یاعلی(ع)

جابر ترمک
1394/3/23 در ساعت : 13:36:23
درود بانو عاطفی گرامی
از لطف جاری تان بسیار سپاسگزارم
یا علی
بازدید امروز : 4,229 | بازدید دیروز : 6,651 | بازدید کل : 122,952,389
logo-samandehi