جابر ترمک
1394/2/29 در ساعت : 1:26:29
درود بر شما جناب عبدالهی عزیز
از لطف و امعان نظرتون سپاسگزارم
تقدیم به حضور همیشگی تان :
مثل یک صاعقه که می غرد نیمه شب اتفاق می افتم
بس که با عشق غیبتم کردی از نگاه اتاق می افتم
توی گرمای تند تابستان که هوای اتاق دم کرده
تو پر از شرجی غزلهامی من هم از اشتیاق می افتم
انعکاس درخشش رویت توی آئینه گرم می گیری
سایه ات میشوم کنار حرم بر حریم رواق می افتم
مثل بغض کباب بر آتش اشتها آوری نمی فهمی
که من از دست مهربانی تو توی عمق اجاق می افتم
پاسبان فال گوش دردم نیست ، کوچه در من همیشه بن بست است
خواب معمار زندگی وقتی که به چاه فراق می افتم
حال کنعان بدون من خوب است ؟ داغ من روی دست یعقوب است ؟
چه خبر از قبیله بنیامین من که دارم محاق می افتم
گرگ وقتی که متهم بشود هیچ جنبنده ای برادر نیست
لحظه ای احتیاط کن دارم توی یک باتلاق می افتم
هفت سال سیاه در پیش است باز هم خوشه های گندم خشک
روی هم جمع می کنم خود را باز از انطباق می افتم
سیب از دست شاخه می افتد تازه این اتهام جاذبه است
هیچکس مستحق کیفر نیست من خودم اتفاق می افتم
جابر ترمک