عشق آن عباد تيست كه از وضو گذشت
	از استاد بزرگ عشق....
	روز  شعر و ادب كه روز بزرگداشت  زنده ياد شهريار است، شايد بهانه ا ي خوب باشد براي   زنده  نگاه داشتن  بزرگ مردان شعري  كه هنوز هستند  و نامي از آنها نمي بريم!
	از بزرگ مردي سخن مي گويم كه  فردوسي زمانش مي توان نام نهاد ، چرا كه  پس از فردوسي ، قلم او را به دست گرفته و تاريخ ايران را از همان زمان تا كنون به نظم كشيده.
	 استاد عشق و معرفت " رحيم معيني كرمانشاهي" كه در طي 17 سال از عمر پر بار خود ديوان  شعر " شاهكار" را  در چندين جلد  سروده اند / ديواني كه در آن از بزرگ مرداني چون امير كبير و مصدق ياد شده/ .....
	حقير كه از دوران نوجواني مريد  كلام استاد بوده ام آرزو دارم كه از  ايشان و تمامي بزرگاني كه هنوز هستند/ در تمام بزرگداشت هايي كه به مناسبت شعر وادب برگذار ميشود ، ياد كنيم.
	 تا آنجا كه مطلع هستم استاد در بستر بيماري به سر ميبرند/الباقي با شما....
	دوستاني كه علاقه دارند بيشتر با ايشان و سروده هايشان آشنا شوند مي توانند در جستجو گر گوگل به وبلاگي كه براي ايشان با نام "شاهكار باران" ترتيب داده ام مراجعه كنند.
	----------------------------------
	 و اما سروده اي از  مُريد استاد  (مژده ژيان)  تقديم به آن بزرگوار....
	-----------------------------------
	به نام استاد...
	چه سبز شد هواي دل ، ز بارش كلام تو 
	شكوفه خفت در سخن، بهار شد غلام تو 
	هواي شعر در سرم و مستم از هواي تو 
	زدم پياله ي سخن، به باده و به جام تو 
	نشسته ام ز جان و دل، كه مدح گويمت ولي..
	چگونه مدح گويمت؟! فداي آن  مرام   تو
	دوام عمر خواهمت ز عرش كبريا ولي
	تو زنده اي به  شعرها ، كلام تو دوام تو
	اگر چه بال من شدي ز شعر ها ي ناب خود
	 به هر كجا سفر كنم،  كبوترم   به    بام  تو
	نباشدم توان آن كه چون توشعر گويمي
	لسان كوتهم ببين! دهد به من، پيام تو 
	ز شعر  تو ز ياد تو  ز عشق در كلام تو 
	نوشتم اين غزل كنون، براي تو به نام تو.