میخواستم شعری بخوانم
	که مردمانِ شاد و
	سرزمینهایِ آبادت را
	دوست داشته باشد
	یا شعری که اگر
	برایِ وزیر فرهنگ میخواندمش
	از ذوق، هواپیمایی پر از عروسک
	به کودکانِ گوشه و کنارت هدیه میداد
	ولی نشد
	خمپارهها و خون
	موشکهایِ کودکستانی و خرابهها
	حرفهایم را نمیفهمند
	 
	من آرزوهایِ زیادی دارم؛
	بالا بردنِ مگاپیکسلِ دوربینهام
	یا همراهِ بهتری خریدن که
	عکسهایِ شما را ثبت و منتشر کنم
	یا پشتِ سبیل و کلاهِ احمقانهام
	عرب بودنتان را به سخره بنشینم
	ما آرزوهایِ زیادی داریم
	کودکانِ سرزمینم که عروسک میخواهند
	و بازیهایِ رایانهای که دوباره
	رکوردِ همکلاسیِهایشان را بشکنند
	و دوباره با شکلکهایِ تلگرام
	خواهرهایِ ناتنیِ خود را ببوسند.
	 
	ما آرزوهایِ زیادی داریم
	مثلِ شما که دوست دارید شبانه
	بمبها نوزادهایتان را نخوابانند
	و صبح که بیدار میشوید
	تبعیتِ کشوری دیگر را نداشته باشید
	 
	ولی دنیا ما را نمیفهمد
	دنیا همیشه واروونه است
	ما که عروسک نداریم و
	شما که بالایِ گورهایِ دستهجمعی
	مادرانتان را جستوجو میکنید
	چه شباهتی!!
	ما هر دو غمگین
	ما هر دو تنهاییم
	و با همهی اینها
	حرفهایِ یکدیگر را نمیفهمیم
	 
	ما که عروسکهایمان میمیرند و
	شما که عروسکهایتان یتیم میشوند
	 
	#علیرضا_رضایی #مجنون
	@majnoonrze