تو از سمت بیابان های مکه شعر می خواندی
ولی در ساوه رقصیدند ماهی ها و مرجان ها
و وقتی که غزل را زنده زنده گور می کردند
ردیف مهربانی ها شدی در شعر انسان ها
عجب دل برده در بازار خوبان مکه ی چشمت
که سر خم می کنند از شرم یوسف های کنعان ها
تعجب هم ندارد کودکی چوپان، شود مجنون
از این دست عاشقی را خوب می فهمند چوپان ها
شمیم خانه ی سبزت که از فردوس می گوید،
حسودی می کنند انگار نعناها و ریحان ها
تو حتی با غزل هم دلبری کردی که معمولن
ردیفی از تو دارد بخشی از اشعار دیوان ها
الفبای تو را از اندلس تا چین که می گفتند
از آن پس پا گرفت از شرق تا مغرب دبستان ها
سیدمحمدعارف حسینی