
در دفـتـرم از پیـچ و خـم جـاده کشیدم
نقـاش نـبـودم هـمـه را سـاده کشیدم
در یک طرف عکسی ز تو با حال پریشان
در کـوچـه ی دلـواپسی آمـاده کشیدم
هم شانه ی نزدیک ترین کوچ پرستو
دل کـنـده از این خانه ی آباده کشیدم
لنـگر که بُـریـدی پَـرِ دلـداگی ات را
از عـالـم پیـوستگی آزاده کشیدم
خورشید، کسوفی ابدی روی خودش زد
ناچـار از این ظلمـت رخ داده کشیدم
تصـویر خـودم را به همان جا وسط راه
در روی زمیـن ازنفس افتـاده کشیدم
از نـذر و دعـا و غـزلـــم کار نـیـامـد
از بغـض رها در سر سجـاده کشیدم
لعنت به سفر ... آه که من هرچه کشیدم
از دست تـو و فـاصله و جاده کشیدم

تاریخ ارسال :
1394/1/8 در ساعت : 1:39:14
| تعداد مشاهده این شعر :
752
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.