درست بیست و نه اسفند
آمبولانسی آمد
با برانکارد
با دستگاه تنفس
و پیرزنی را بردند
با موی سفید
آزیر آمبولانس که برخاست
سال تحویل شد!
**
فروردین
دخترکی بود با لباس قرمز و سبز
که می دوید در کوچه
با بادبادکی در دست
می گوید آمده ام امسال
این گل ها و سبزه ها
این تنگ ماهی و این رودخانه را
ببندم به نخ بادبادکم
و هوا کنم!
**
بهار آمده
دراز کشیده بر تخت خواب خانه ی من
می گوید:
از راه دوری آمده ام
بگذار فقط به قدر همان یک ساعتی که جلو کشیده اید بخوابم
لطفا صدای تلویزیون را کم کن!
به این مجری هم بگو
این قدر سر صدا نکند!
بگو بهار از جنس آرامش است!
**
بهار می رسد از راه
ماشین ها به پیرهنش گل پاشیده اند!
پیرهنش را در می آورد
می شویمش
با برف ...
با دریا...
**
بهار تازه ی ما
پیروزی بزرگ اویس است در یمن
برادران حوثی و انصارالله
بهار تازه تر از این
درماندگی همین سلطان مرده است
در کاخ پادشاهی سوسمار!
کروکودیلی که سال هاست فراموشی دارد
دستور حمله به بهار را صادر می کند!
بهار تازه تر از این
شکست روباهی ست
که خواب سلطنت عثمانی را می بیند
و فکر می کند که مردم دنیا
دارند او را به هم نشان می دهند ...
بهار می آید
به تهنیت باد
به خانه ی پروانه ها و زنبورهای عسل
نه ائتلاف خرهای خاکی و یک مشت خرمگس!
ششم فروردین ماه 1394