ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



دست یاری که عاشق من بود ...




دارد آهسته برف می بارد. برف، از رنج قصه مجنون شد

طوطی ام مُرد و مُرد بازرگان دل آیینه از ترک خون شد

سایه هایی میان تلویزیون از جنایات نور می گویند

دست یاری که عاشق من بود زیر اندوه برف مدفون شد

 

دست گیج از حقیقتم سرد است من به خورشید خسته می خندم

ترس آینده هست و راه دراز: - دست من را بگیر دلبندم!

با دو دستم که سرد و یخ زده بود گور یاران رفته را... ای داد!

شیشه ای خواست خودکشی بکند من به ضرب گلوله جان کندم

 

- دست من را بگیر! (( می ترسم دست هایت مرا رها بکند))

- دستم آماده است دست تو را با غم تازه آشنا بکند

((تف به انصاف کور پنجره ها! شیشه ها چشمشان به چشم من است))

-  هی ! نخور غم که باد می آید تا که این پرده را جدا بکند

 

تار مویی کنار آینه ماند جسد زنده روی تخت افتاد

تب و سگ لرزه داشت برگ ضعیف به خودش آمد از درخت افتاد

دست یاری که عاشق من بود زیر اندوه برف مدفون شد

بند مستی که روی سینه نماند از ته خواب بند رخت افتاد!

 

روی دیوار مستراح از مرگ نرم و آهسته رد پا مانده

یک شعار غلیظ یک فریاد روی هر شانه اش به جامانده

بوی گند بخار و استفراغ حالتی از تهوع و سر درد

رد داغی که سهم برف نبود تا ابد روی قلب ها مانده

 

آلتی از نرینگی با رنج عادتی از هزار مادینه

مشت هایی که دستشان روو بود گرم ِ کوبیدنند بر سینه!

بغض پر جمعیت که لب وا کرد سیل خون گریه بود و باریدیم

ما نمُردیم ها! نمی بینید "ها" ی ما را به روی آیینه؟! 

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1393/12/19 در ساعت : 9:4:30   |  تعداد مشاهده این شعر :  776


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مصطفی پورکریمی
1393/12/19 در ساعت : 14:58:45
سلام بسیار زیبا سروده اید


خصوصی با پوزش
سهو القلم را اصلاح بفرمایید :
مشت هایی که دستشان روو بود گرم ِ کوبیدنند بر سینه!
(دستشان روو )
بغض پر جمعیت که لب وا کرد سیل خون گریه بود و باریدیم
به نظرم جماعتی روان تر است:
بغض پر جماعتی که لب وا کرد سیل خون گریه بود و باریدیم
محمدمهدی عبدالهی
1393/12/19 در ساعت : 23:22:18
سلام و عرض ادب شاعر بزرگوار
درود بر شما
شاعرانه هايتان مستدام
آرزو نوری
1393/12/19 در ساعت : 9:26:8
سلام. موفق باشی. همیشه لذت می برم از کارات دوست گرانقدرم.
حمیده پارسافر
1393/12/21 در ساعت : 1:6:30
دارد آهسته برف می بارد. برف، از رنج قصه مجنون شد
طوطی ام مُرد و مُرد بازرگان دل آیینه از ترک خون شد
سلام
زیبا بود شاعر گرامی...
بازدید امروز : 9,154 | بازدید دیروز : 35,818 | بازدید کل : 124,560,458
logo-samandehi