ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



بخت سیاه
باز هم سفره ی دل باز شد و پنهانی


باز آمد غزلی تلخ به این مهمانی


صبر هم طاقت این ضایعه را نتواند


این چه دردی است که پیدا نکند درمانی


هدف لرزش پس لرزه ی آن زلزله ام


که رسانده است امیدم به در پایانی


هیچ کس تلخی لبخند مرا درک نکرد


غم این درد شده سانحه ای بحرانی


هیچ امدادگر و هیچ صلیب سرخی


نکند یاد از این حادثه ، این ویرانی


وای بر بخت سیاه و بد آن گلدانی


که بفهمد خبر مرگ گُل خندانی


بعد یک عمر هم آغوشی و همدم بودن


حال افتادن نعشی به دل دامانی


مرگ دیوی است که با بردن هر محبوبی


ناگهان می شکند قامت هر انسانی


آن غزال غزلم رفت و من گریه کنان


شده ام غرق در این مجلس قرآن خوانی


اشک جاری شده بر پیرهن مِشکی من


مثل ابری که بگرید به شب بارانی


« زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست »


باورش را نتوان کرد به این آسانی


نعمت صبر خدایا به من ارزانی دار


که به بادم دهد این بی سر و بی سامانی

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1393/12/17 در ساعت : 19:13:34   |  تعداد مشاهده این شعر :  622


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 29,499 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,988,099
logo-samandehi