ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



چهارشنبه سوری
شعر "چهارشنبه سوری" از شاعر "محمدرضاامیری"
چـنـد سالی است در اسفـند دلـم میگـیـرد
حـس شادی هـمـه انـدردل مـن مـیمـیـرد
واژه هـا معـنی و مفهـوم دگـر یافـتـه اند
سنت و رسم و رسومات به هم تاخته اند
قـبل هـا چـله و نوروز صفـاهـائی داشت
جشن و سرگـرمی مـردم تمـاشائی داشت
ایـن زمـان ظاهــرمـردم عـوض گـردیده
فکـر و اندیشه فقـط نقـض غرض گردیده
هرکسی فکرخود و راحتی وحالت خویش
دل کمـترکسی از بهـر کسی هست پـریش
بــرج و بـاروی دل مـا هـمـگـی بی سـایه
مـن خـوشم باد ! بـه گـور پــدرِ هــمـسایه
چـنـد ده سال عقـب تـر که رَوی پـیـدا بود
ساعت و روز و مـه و سال هـمه زیبا بود
هـمـه بـودنــد مـواظب، سَـرِ بـالِ مـگـسی
نـــرسـانــنــد اذیّت  بــه  دلئ شـادِ کـسی
بـگــذریم بحث سر شـادی و آزادی نیست
حرف ما بر سر هر ارزش بنیادی نیست
بحث این است به فـرهنگ وطن تاخته اند
بهـر مـا سنت بی ریشه و بُـن ساخـتــه اند
سنتی را کـه در ایـن جامعــه تعـریف شده
چهارشنبه سوری زشتی است که تحریف شده
معنی سوری و سور درج به فرهنگ لغات
خوشی و شادی و مهمانی و شیر و شکلات
ظرفِ قاشق زنِ همسایه پر از نقـل و نـبات
وِرد لب هـا به دعـا بـود و به ذکـر صلوات
این زمـان هـفته چـهـارم کـه شود در اسفند
آتـش و دود  شــود از در و هـمسـایـه بلـنـد
لشکــر فشـفـشه بـازان هـمـه انــدر سر بـام
پـیش چـشم آوَرَدَم حـمــلـه ی شـوم صــدّـام
وای از آن روزِ سه شنبه که شَبَش واوِیلاست
سوتِ خـمـپاره و مین از همه جا تا به سَماست
کوچه ها یکسره چون سنگری ازآتش و دود
شـود آسایش و آرامـش مــردم مـحـدود
خنده از لب برود چهـره عم انگیز شود
کاسـه صبـر به هـم ریـزد و لبریز شود
از هـمـه سوی بـریـزد به سَرِ ما سِجّیـل
شهـر یک پـارچه از ترس اراذل تعطیل
سورچهارشنبه نه این است و نباشد سوری
که به این شکل به مردم شده تحمیل زوری
سلـب آسایش و آرامـش مـردم کردن
چاله اندر سر راه زن و کودک کندن
پشت دیـوار خـزیدن شدن از دیده نهـان
وحشت انداختن اندر دل هر پیر وجوان
سنـد زنــده یک مـلـت بـی فـــرهــنـگ است
که به همسایه وهمشهری خود درجنگ است
ملـتی را کـه هـزاران سَنه دارد فـرهـنگ
با چه منطق شکند شیشه همسایه به سنگ
ای که نازی به خود و قدمت فرهنگ کهن
زچه رو جای گل و سبزه و ریحان وچمن
سور"چهارشنبه " تو یا "فتنه "به پا اندازی ؟
با چنـیـن حَـربه به هـمشهری خود می تازی
با شمـایـم کـه بـه دنبـال هوسرانی خویش
گشته ای غَرّه به فرهنگ هزارانی خویش
تـو کـه اینقـدر به فـرهـنگ کهن می نازی
هست فـرهـنگ تـو ویـرانی و آتش بـازی؟
این همه پـول که با فشفشه هـا دود شود
ثروت کیست که می سوزد و نابود شود
نیکی اندر عـمـل و گـفـته و کردار کنون
وا نهـادید و شُـدیـد عـامـل آزار و جـنون
گـر سَری از سَرِ تـدبـیر به آمار زنید
یا نگاهی که به روزنامه و اخبار کنید
کـه چـه مـقـدار به دست تـو و امثـال شما
پول و سرمایه شود دود و رود سوی هوا
یا چـه تعـداد زن و بچـه و از پیر وجوان
یا بـمـیرند و بسـوزند و نـگـــردنـد درمان
چـند شهروَند که از هستی خود دور شوند
یا زآثـار همـیـن فـشفـشه هـا کـور شـوند
تا کجا صحبت ازاین سنت و افسانه شود
درعوض دراثرش شهر چو ویرانه شود
چـند نفر مرد و زنِ پیر شوند نقش زمین
وچـه بسیـار زنـانی کـه کنـنـد سقـط جنین
عده ای هم که دراین معرکه مجهول شوند
یا که مصدوم شده ، سوخته ،معلول شوند
جان صـدها نفـراز مردم ما درخطـراست
همه جا فشفشه،کپسولی ودارت منفجراست
چه کسی چاره این بی خردی خواهد کرد
بهر فرهـنگ وطن یک مددی خواهد کرد
جشن ،خوب است ولی حد و حسابی دارد
مـرز و مـیـزان و حـدودی و کـتـابی دارد
آنچه سرمایه که یک شب هـمه نابود شود
واقـعـاً گـریـه  نـدارد؟ که هــمـه دود شود؟
صرف این ثروت هنگفت، به هنگام و بجا
مــیـکــنـد رفـــعِ نـیـازِ شـبِ عــیــدِ فـقــــرا
وقت آن است کـه اقـدام بجائی بکنیم
نهضتی با هدف پاک و خدائی بکنیم
گوش جان را بسپاریم به فرمان امام
شده وقتی که شود فـتنه و افسانه تمام
عرصه بر زندگی مردمِ دانا تنگ است
کارِ اصلاح فـقـط درگـروِ فرهنگ است
کارِ فـرهـنگی که مسئولیتی جانکاه است
عهـده ی مدرسه و حوزه و دانشگاه است
نمره ات گرچه "امیری" شده در اینجا بیست
نسـخــه پـیـچی زبــرای دگـران کار تو نیست

اسفند ماه 1392
کلمات کلیدی این مطلب :  سور ، سورس ، چهارشبه ، فرهنگ ، فشفشه ، جشن و شادی ، نوروز ، سنت ، مردم آزاری ، آتش ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/12/17 در ساعت : 13:59:13   |  تعداد مشاهده این شعر :  647


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 2,973 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,961,573
logo-samandehi