ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



با التماس من به مدیران شروع شد!


هوالحق



نقیضه ای بر غزل "شهرام میرزایی"  با این مطلع:



از قهوه خانه سر میدان شروع شد



از شکلهای داخل فنجان شروع شد...



 



 



با التماس مــن به مدیران شروع شد



یک صبح زود با "بله قربان" شروع شد



من کارمند جزء و دلم جای دیگری



تا که امیدهای فراوان شروع شد



تا خم شود به رسم ادب در برابرم



با التفات بنده به دربان شروع شد



تا بنده را جناب مهندس کند خطاب



از پول چای و جیب نگهبان شروع شد



اظهار چاکری به رئیس بزرگمان



با یاری معاون ایشان شروع  شد



در روبروی من افق روشنی نبود



تا که سفارشات عموجان شروع شد



میدان که بازتر شد و رویم زیاد گشت



روکم کنی ز داعیه داران شروع شد



آخر شدم مدیر و ز جشن معارفه



از بهر خلق خدمت شایان شروع شد!



تا نطــــقمان ز نوع مدیریتی شود



آموزشی مفید برامان شروع شد



استادی انتخاب شد و درسهای من



از فصل «ژستهای  سخنران» شروع شد



با رهنمود عالی استاد بعد از آن



هر نطق بنده با لب خندان شروع شد



ده بیست آیه حفظ شد و اندکی حدیث



یک دوره ی فشرده ی عرفان شروع شد



تنها نه در  اداره که سیر تحولات



در  جای جای عالم  امکان شروع شد



نظم امور با جلساتم قوام یافت



با شیوه ی حسینقلی خان شروع شد



نان و پنیر رفت و ریاضت تمام گشت



ماءالشعیر و مرغ و فسنجان شروع شد



از هضم رابعه گذراندیم رانت را



چون سفره جمع شد  نخ دندان شروع شد



چندی گذشت و سیر سفرهای خارجی



با دعوت سفیر لهستان شروع شد



یکسال رفت و دلزده گشتم ز پست خویش



فاز جدید بنده پس از آن شروع شد



با التماس من به وزیران شروع شد



دور جدید از خط  پایان شروع شد...


کلمات کلیدی این مطلب :  با ، التماس ، من ، به ، مدیران ، شروع ، شد! ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/6/18 در ساعت : 22:31:22   |  تعداد مشاهده این شعر :  1433


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نام ارسال کننده :  میرزایی     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
سلام من حاضرم شعر خودمو با این نقیضه ی مبارک عوض کنم..... :)
مصطفی پورکریمی
1390/6/18 در ساعت : 23:56:54
سلام جناب آقای سلیمانپور ارومی

میدان که بازتر شد و رویم زیاد گشت
روکم کنی ز داعیه داران شروع شد

این شعر شما شرح مبسوط و هنرمندانه ی شرک خفی و آشکار و فرود و فراز خیلی هاست انصافا زیبا و پر مجتوا بود. موفق باشید.
............................
ممنون جناب پورکریمی عزیز...هر چه می کشیم از این "خیلی" ها می کشیم قربان!...دیروز خبری موثق رسید که مدیرکلی-که آیه و حدیث از لبش و نورانیت از قیافه اش نمی افتد(!)- بعد از ورود به جلسه حدود نیمساعتی مدیران تحت امر خود را شماتت کرده که چرا قبل از اینکه من به صندلی خود برسم و بنشینم نشسته اید و شان من که نه ، حرمت این "جایگاه"(!) را حفظ نکرده اید!!
ابراهیم حاج محمدی
1390/6/18 در ساعت : 23:21:45
سلام بر شما . بسیار زیبا و بیاد ماندنی است . لذت بردم.
.........................
سلام و سپاس...من هم سخت امیدوارم که از هذیان های موزون ما لذت برده باشید تا کمی یر به یر شده باشیم!(کم از اشعار شما لذت نبرده ایم شاعر!)
حمیدرضا اقبالدوست
1390/6/20 در ساعت : 12:54:58
بسیار عالی جناب سلیمانپور /پاینده باشید
..............................
درود بر جناب اقبالدوست گرامی و ممنون از قدم رنجه و قلم رنجه تان!
علی سعادتخانی
1390/6/20 در ساعت : 10:21:6
بسیار شیوا بود و صد البته قابل توجه جناب سلیمانپور گرامی
رسالت مقدستان هماره مستدام باد شاعر
با احترام
.........................
شاعر بزرگوار جناب آقای سعادتخانی عزیز....ممنون از حسن توجه و عنایتتان من نیز همنوا با شما برادر عزیز می گویم که : ان شاءالله همه از نعمت شاعری که خدا ارزانی مان داشته در راه تعهد و اعتقاداتمان استفاده بکنیم که در غیر این صورت فاعلاتن فعلن را در دیار باقی به پشیزی نخواهند خرید
محمد یزدانی جندقی
1390/6/18 در ساعت : 23:52:53
سلام جناب سليمانپور
درود بر شما
نقيضه ي بسيار زيبا و ماندگاري است مانند اكثر قريب به اتفاق اثار فاخر شما
حقيقت اين است كه حضرتعالي از مفاخر طنز معاصر هستيد
تا سالياني دور تن زنده و طنزنده باشيد
.....................
جناب یزدانی بزرگوار.تعریفات شما را به حساب محبتی می گذارم که به حقیر دارید( و البته می دانید که به طرز فجیعی متقابل است!)
علی ای حال
در همه دیر مغان نیست چو تو، یزدانی!
آفرین بر نظر پاک و خطا پوشت باد!!
بازدید امروز : 1,098 | بازدید دیروز : 32,276 | بازدید کل : 125,516,216
logo-samandehi