صيدخونين بال شد روزي غزال دست تو
سينه لبريز غزل شد در خيال دست تو
از تبار سبز قمصرهاي دور از دست بود
فرصتي خوشتر نديدم از مجال دست تو
كاشتي يكروز دستت را،بهاري پا گرفت
زنده رود زندگاني شد،زلال دست تو
بال در بال ملايك هفت شهر عشق گشت
شهره در آيينه ها شد خوش به حال دست تو
باكه دادي دست در پيمان كه برد وبر نگشت
تا چه آرد باز فردا در قبال دست تو؟
از سر انگشت خلوصت موج زد ارديبهشت
اي بهشت آشنايي ها حلال دست تو
هرچه در صحرا گل سرخ است تقديم تو باد
هرچه در دل ها گل عشق است مال دست تو
جاده باراني است،منزل دور ،من حالم بد است
كاش مارا بود بالي مثل بال دست تو
چتر دلهاي پريشان باد دست مانده ات
يا رب از دوران نبيند كس ملال دست تو