آمدم سوی تو هر بار ولی بیهوده
	از تو: نه!، از من: اصرار ... ، ولی بیهوده
	 
	تا فراموش کنم برخی از اندوهِ تو را 
	شد دلم کوچه و بازار، ولی بیهوده
	 
	گفته بودی که سبُک می کند آدم را عشق
	اینک این من! که گرانبار،  ولی بیهوده
	 
	لرزشی نیست دگر در دل و دستانم، آه!
	آمده لحظه ی دیدار، ولی بیهوده...
	 
	باز دلتنگیِ تو، نان و شرابم شده است
	هفتمین بوسه ی انکار ...، ولی بیهوده
	 
	می نویسم غزل و پیرهنم خانه ی توست
	وه که از عطر تو سرشار ... ولی بیهوده
	 
	گوش کن، می شنوی؟ سوتِ قطارِ عدم است
	دوستت دارم بسیار، ولی بیهوده...
 
    
    
       تاریخ ارسال  :  
1393/11/20   در ساعت   :    9:26:25
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
1021
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.