داغِِ جامِ آفتابم آب را روشن کنید
سایه سوزم ساغر ِمهتاب را روشن کنید
مردم ِبیدار کو ،فر هنگ آگاهی کجاست
چشم بیداری ندارم خواب را روشن کنید
نغمه ای تسلیم می ریزد به گوش ِنی نیوش
شعله نوشم آتش مضراب را روشن کنید
برگ ِخشک ِمن اسیر گرد بادی مبهم است
حال این افتاده در گرداب را روشن کنید
نغمه های زندگانی در نی ِمردابی است
این نی ِروئیده بر مرداب را روشن کنید
آتشی در عمق شب های زمستان من است
صورت پروانه ی شبتاب را روشن کنید
دانه ای گم گشته در دشت سرودستان من
سبزه پردازان چراغ آب را روشن کنید
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1393/11/17 در ساعت : 15:58:18
| تعداد مشاهده این شعر :
717
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.