آسمان دل من دیده اگر تر دارد
دل خوش از شوق امیدیست که در سر دارد
از حصاری که به من تنگ شده بی زارم
مانده ام قصه تقدیر چه در سر دارد
من سزاوار قفس نیستم ای زندانبان
گرچه سقفی ز طلا،سنگ ز مرمر دارد
پنچه در پنچه قفس را به زمین خواهم زد
بیش از این هم اگرش قفل مکرر دارد
مرغ پرواز من از بغض به تنگ آمده است
ولی این بار دو صد بال و دو صد پر دارد
علیرضا برات وند . اهواز