از بخل خشک آسمان، باران درآوردی
از مرگ خاک آتشفشان جان درآوردی
وقتی به دنیا آمدی دنیای آدم را
از حال و روز گندم و عصیان درآوردی
تو اختیار سرنوشت سیب و گندم را
از دست مارآلودۀ شیطان درآوردی
تأویل خواب خیس بارانی که یوسف را
دور از زلیخا از دل زندان درآوردی
موسی اگر دست درخشان در گریبان داشت
تو دست در آتش زدی سلمان درآوردی
جای شگفتی نیست از بوی تو مدهوشم
مکّه شکفتی و سر از ایران درآوردی
شعرم به جز جهل معلّق چیز دیگر نیست
آری تو از این واژه ها قرآن درآوردی