گمگشتهٔ دیارِ دلِ دلربای تو
مُردیم و باز،در تپشیم از دعای تو
در انتظار عشق تو مؤمن نگشته ایم
کافر مکن مرا به خدایم،خدای تو
در ازدحام فکر و خیال همیشگی
مانده میان خاطره هایم هوای تو
در صحبتیم در همه ساعات دم به دم
وقت گرانِ ما نشود پُر برای تو
ما سایه های در تب و تابِ تجلیّت
روزه گرفتگانِ منتظر ربنای تو
گفت آرزوی فصل جوانی که عیب نیست
گفتم که کاش هدیه کنم جان فدای تو
عمره،طواف، حجّ و وقوفم قبول نیست
تا اینکه سعیِ مروه بگیرد صفای تو
سرتا سر جهان همه عاشق شوند اگر
یک جمعه ای رسد به خلایق صدای تو