تسبيح درخت
سايهروشنِ معني خواب را
به ذهنم
و انوار تلاوت برگها را
به روحم ريخت.
من
كليمي بودم
كه برق كبريايي كلام
بلور هستيام را آب ميكرد.
ميريختم
آز آبشار سجود
به حوض شمعدانيِ حضور.
تفسير آيههاي گُلابيِ[1]طلوع
ميدرخشيد
در شبنميِ نجوا
و شيرازههاي بياض سماء
از زرحليِ[2]ستارههاي سرشك.
فرشتهها
پرنيان نور به تن
سايه ميرُفتند
از باغهاي فراسوي تصوّر
و نخهاي آب و نور
به كلافههاي سَدکيسي[3]ميپيچيدند.
زندگي
پديدهاي بود
از افق آيينۀ ديدار.
نكهتِ نور ميوزيد از حجلۀ وصال.
تجلّي مياَرغُشيد[4]
در تالار سپيدهدم ازل،
سكوت
خوشبو ميشد
از عنبر گلواژههاي خلقت.
هوا
ژوليده بود
در پچپچۀ[5]باران ذكر
و عطر بامدادي نامهاي خدا.
گلماهيان[6]حواسم
در وسعت تابندگي آبها
امواج برگهاي درخت هميشه را ميبوييد.
نسترني
شكفت ارغواني
پودينهاي
شمامۀ سبز
و نيلوفري
نيليِ نگاه تعارفم ميكرد.
تسبيح درخت
صداي بالهاي آيينه بود
در گلباغ واژههاي نور،
كه خوابم را
به عطر ظهور
و روحم را
با فروغ كلام حق
ميآغُشت.
[3]. سدکيس ـ رنگينكمان، قوس قزح، سدگيس نيز گويند.
[5]. پچپچه ـ نجوا، پچپچ.
[6]. گلماهي ـ ماهي قزلآلا.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/15 در ساعت : 5:17:10
| تعداد مشاهده این شعر :
1296
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.