تو مثل آينه اي صاف وساده وسرشار
كه روبروي مني گشته قاب برديوار
نگاه مي كنمت تا اشاره مي كنيـَم
نگاه می كنيـَم مي شود دلم آوار
تمام حجم نگاه تو پرشده از شوق
شده است ديده ی من محو لحظه ی ديدار
هميشه بود اميدم كه عاشق تو شوم
وعشق شعله كشد روي شانه هات چو مار
زلال هست نگاهت چوآب چشمه زلال
جمال روي تو مثل گل هميشه بهار
خدا نياورد آن روز را كه من بينم
شده است آينه ی روبرو پراز زنگار
تمام حجم دلم پرشده است ازيادت
وعكس روي تو قاب است جاي جاي حصار
به پیش روی به شوق وصال زنده دلم
به پشت سر همه ی عقده ها شده انبار
بيا كه ميرود از دست اين دلم بي تو
بيا كه مي دهمت عشق آخرين اخطار
دگر نمي شود اي دوست بي تو سر كردن
چونيست طاقت دوريت ،مي كنم اقرار