درو بر استاد گرامی
گرپکول کج نهادی سِری از مسعود دان
کو شهید عبرت بود در کشاکش های زلف
بیخود
تشکر ازین که یاد از این شهید قهرمان نموید
ما از کسانی بودیم که ایشان بار ها دیدار نموده بودیم
و ایشان برای من خیلی ارادت داشت در زمان طالب ها بار ها
پنجشیر رفته بودم و برای ایشان بار ها غزل سروده بودم
و مرا پسر خود خوانده بود همیش کتاب بیدل و حافظ را میخواند
و یگان بار غزل های مرا هم مرور میکرد مرا میگفت که تو تمام غزل را
تصوفی میسرایی از همین عادتم خوشش می آمد
میکفت این دنیا خیال بیش نیست و در باره خودشناسی بامن سخن میگفت
وانسان افتاده و شکسته بود
و همیش این بیت از بیدل را میگفت
هر کی آمد سیری یاسی زین گلستان کرد و رفت
گر همه گل بود خون خود به دامان کرد و رفت
_-----------
درود شاعر گرامی جناب عبد الله بیخود.
تشکر که بر اطلاعات بنده در باره آن شهید بزرگوار افزودید. خیلی جالب بود. جالب بر ای من این است که در باره احمد شاه مسعود از همه کسانی که اورا دیده اند تنها حرف های توصیف آمیز شنیده و خوانده ام. حتی از روس ها و اروپا ی ها. همچنین جایی خواندم که کسی به ایشان می گوید: مگر جبهه جای شعر خواندن است؟ ایشان می فرماید: ما در دفاع از همین شعر این جا استاده ایم.