شبیه مسجدالاقصی برایم سمت و سویی
فـلسطـیـنِ دلـم را سـرزمـیـنِ آرزویـی
اگرچه مانده ام در جلگه های شرق اندوه
ولی هرشب خیالت می وزد با رنگ و بویی
نبـودن های سنگـینـت هماننـد سیـانور
به سلولهای خونم می رود حتی از آن دور
مـرا از پـا می انـدازد سپـاه خـاطـراتـت
شبیـخون را کمی آسان بزن تا حـد مقدور
کـرانِ غـربی اشغالی ام با درد مانوس
از اقـیانوس آرامت شده محـروم و مایوس
کـم آوردم نفس در ظلـمتِ دیـوار حـایـل
میان غزّه ی سرگشتگی های تو محبوس
فقط این را بدان جای تو خالی است بدجور
هوایت دم به دم در این حوالی است بدجور
شـدی نـصـف الـنـهـار مـبـدا تـنـهـایـی مـن
خـیـالـم در هـوایت انـتـقـالی است بـدجور
آذر 93

تاریخ ارسال :
1393/10/9 در ساعت : 8:50:13
| تعداد مشاهده این شعر :
740
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.