غزلی به مناسبت "نه دی" به سفارش دوست خوبم و خواننده ی جوان انقلابی، سینا دستخوش:
از خیمه ی چشمان تو خورشید دمیده
از خون تو قلب همه تاریخ تپیده
زانوزده ی محضر مردانگی توست
هر کس که کلامی ز مرام تو شنیده
در عزت و آزادگی و بخشش و احسان
عالم به خودش مثل تو ارباب ندیده
از دعبل و از محتشم و شمس و فرزدق
آزادگی ات برده دل و سینه دریده
هر کس زده آتش به سیاهیّ ِ عزایت
بی بوتّه گی اش را به رخ دهر کشیده
رخصت بده تا هو بکشم، تیغ برانم
بر حنجره ی این اموی های دریده
خون من و هر کس که حسینی است در آخر
ایکاش ببینیم به پای تو چکیده
در مشرب ما مایه ی ننگ است، نرفتن
ما یک یک مان بر تو شهیدیم و شهیده
در راه دفاع از تو و روضات محرّم
از هر طرفت خادم و سرباز رسیده
سرمای دی و گرمترین روز زمستان
عصر آمد و سر زد ز افق نور سپیده
رخصت بده تا چاک کنم سینه برایت
مجنون مرامت شده ام، تازه ندیده!
سجاد شاکری
دیماه 1392
تهیه شده جهت شبکه جهانی «عصر»
دانلود کلیپ صوتی